.قيامهاي مكرر كشاورزان
اشاره
وضع دلخراش طبقه عظيم كشاورزان و مظالم نامحدودي كه مأمورين ديواني و فئودالها در حق آنان روا ميداشتند غالبا منتهي به شورش و قيام آنها ميگرديد، ولي در منابع تاريخي يا از اين شورشها سخني به ميان نيامده و يا از قيام حقطلبانه مردم بعنوان بلواي «اجامر و اوباش» ياد شده است. پس از حمله مغول و تركتازي تيمور در نتيجه فقر و استيصال كشاورزان، جنبشهاي عمومي بيشتر به وقوع پيوسته است. در جنبشهاي سربداران در قرن هشتم و آغاز تاريخ اجتماعي ايران ج3 160 قيامهاي مكرر كشاورزان ..... ص : 160
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين، ص 509.
ص: 161
قرن نهم، غير از پيشهوران، طبقه وسيع كشاورزان نقش مهمي بر عهده داشتند. در دوره حكومت صفويه نيز مكرر از عصيان كشاورزان ياد شده؛ مخصوصا در عهد سلطنت شاه طهماسب، در اثر بيكفايتي اين مرد، و لجامگسيختگي ديوانيان و قزلباشها، در گيلان و ديگر شهرها نظير هرات و حومه آن، از طرف كشاورزان و پيشهوران عصيانهايي به وقوع پيوسته است.
«در نيمه اول قرن يازدهم هجري، پس از آنكه گيلان به «ملك خاصه» تبديل گرديد، در نتيجه فشار مأمورين، كشاورزان دست به قيام زدند. «جمعي فقرا و عوام الناس بينام و نشان در زير لواي كالنجار سلطان گرد آمدند. جمع عده شورشيان به سيهزار نفر ميرسيد.
چيزي نگذشت كه روستاييان عاصي، مستقلا عمل كردند و به كالنجار سلطان و اميران وي اعتنايي نكردند و فئودالهايي كه در آغاز شورش فعال بودند ديگر وظيفه مهمي را در جريان نهضت ايفا نميكردند. وزير شاه با قيامكنندگان وارد جنگ شد، ولي شكست فاحشي خورد.
و پس از آن، وزير و كلانتران بلاد و بخش بزرگي از اعيان و ارباب قدرت، فرار را برقرار اختيار كردند. آنگاه لشكر اجامره رشت و فومن و لاهيجان و ديگر شهرها را اشغال كردند، و سراسر ايالت بدست شورشيان افتاد.
عاصيان در رشت، انبارهاي دولتي را شكسته 200 خروار (59 هزار كيلوگرم) ابريشم خام را، كه مأمورين شاه بر سبيل ماليات از روستاييان گرفته بودند، تصرف نموده ميان اراذل و اوباش يعني بينوايان شهرها تقسيم كردند. بعضي از افراد محترم و نامي عوام الناس (يعني قشر متوسط شهري) نزد كالنجار سلطان آمده استدعا كردند تا وي براي حفظ انبارها اقدامي به عمل آورد؛ و گفتند: «آخر اين ابريشم تو را به كار آيد.»
اين جريان نشانهاي از وجود تضاد در صفوف شورشيان ميباشد. در رشت و لاهيجان كالاهاي «تجار مسكوي و فرنگي (اروپايي)» كه در انبارهاي دولتي حفظ ميشد نيز ضبط گرديد.
و در فومن شورشيان ميخواستند خانههاي كلانتر و اعيان محل را آتش بزنند، ولي كالنجار- سلطان و سران عصيان، مردم را از اين كار باز داشتند. اعمال روستاييان و بينوايان شهري فقط نتيجه تجلي نارضايي و نفرت ايشان بود، ولي برنامه و نقشه معيني نداشتند. چنانكه سرانجام ساروخان طالش، به فرمان شاه صفي، پس از گردآوري قوا از پراكندگي و فقدان سازمان شورشيان استفاده كرد و به كمك عمال و جاسوسان خود، در نزديكي كوچصفهان، آنها را شكست داد و در حدود 787 نفر از شورشيان را كشت؛ و به اينترتيب، قيام خلق فرو نشست. ولي عدهاي به جنگل پناه بردند و به اعمال چريكي پرداختند.» «1» در اواخر دولت صفوي، در اثر مظالم نا- محدود مأمورين دولتي و فشار مالياتها، نهضتهاي خلق در اطراف و اكناف كشور صفوي وسعت گرفت. نخست مردم ارمنستان و گرجستان شرقي قيام كردند، و سپس بتدريج مردم تبريز، و عدهاي از كردان و افاغنه و ايلات شاهسون در مغان، و لرها و ملك محمود امير سيستان علم عصيان برافراشتند.
در عهد نادرشاه، قيام كشاورزان و چادرنشينان فقير در اثر سبعيت عمال نادري دامنه
______________________________
(1). همان، ج 2، ص 590 به بعد (به اختصار).
ص: 162
وسيعتري پيدا كرد، و عمال نادر بابيرحمي به قلعوقمع شورشيان ميپرداختند. چنانكه «بعد از فرو نشاندن قيام دوم شيروان، 14 من (قريب 42 كيلوگرم) چشم (شورشيان) براي شاه ارسال شد ...
بعد از آنكه شورش ايلات چادرنشين با بيرحمانهترين وضعي فرونشانده شد، روستاييان مازندران و استرآباد چندين ماه مبارزه را ادامه دادند. شاه به امير استراباد امر كرد كه تمام شورشيان را اعدام كند، امير جواب داد چنين امري محال است زيرا كه در اينصورت بايد همه مردم ايالت اعدام شوند. معهذا به گفته هنوي، امير استراباد بعضي از قيامكنندگان را زنده سوزاند، و عده كثيري را به دار آويختند و روستاييان را گروهگروه، نابينا كردند، و زنان ايشان را به بردگي ميان سپاهيان نادر شاه تقسيم كردند ... شكي نيست كه در تمام اين شورشها روستاييان و بينوايان شهري و چادرنشينان وسيعا شركت داشتند. منابع موجود و از آنجمله محمد كاظم بالصراحه در اينباره گواهي ميدهند.» «1»
چوپان ايراني كار رضا عباسي از كتاب شاهكارهاي هنر ايران تأليف پروفسور پوپ
دامداري در عهد صفويه
سلاطين صفويه علاوهبر گلههاي متعدد گوسفند كه خود داشتند، ساليانه مبالغي به عنوان ماليات، از گوسفندداران نيز مي- گرفتند و اين ماليات «چوپان بيگي» خوانده ميشد، و متصدي ضبط اين درآمد «چوپانباشي» بود.
شاردن گويد: «شاه از گوسفندان به ميزان يك هفتم از پشم و بره آنها عوارض ميگيرد.
ايلات ايران گلههاي بزرگ دارند و من گله عظيمي ديدم كه از يك سر آن تا سر ديگرش، دو سه ساعت طول كشيد تا آن را طي كردم.» «2»
در روابط مالكان گوسفند و شبانان نيز اين نكته جلب توجه ميكند كه ثلث سوم پشم و بچههاي شكم حيوان متعلق به ارباب بود.
______________________________
(1). همان، ص 644 به بعد (به اختصار).
(2). سياحتنامه شاردن، ج 8، ص 280 (به نقل از: سياست و اقتصاد عصر صفوي، ص 77).
ص: 163
در باب درآمد دامداري، به عنوان نمونه، بايد گفت كه در سال 1052 ه. (1642 م) يك رقم چوپانبيگي و املاك اتباعي پيروان، كه ساليانه 155 تومان تبريزي بود، به تيول خليل بيگ قرار داشت و در مورد بخششهاي مالياتي شاه عباس كبير، اسكندر بيگ نوشته است:
«وجوه چوپان بيگي كه از شماره گوسفندان دريافت ميشود و قريب بيستهزار تومان عراقي است، هرساله، از آن وجه به وصول ميپيوست» و همچنين «وجوه سرگله عراق، كه قريب پانزده هزار تومان عراقي ميشود، به مردم آن ولايت عنايت فرمود.» «1»
سند تحفيف چوپان بيگي دامداران، در عصر شاه عباس سوم
الملك للّه ... فرمان همايون شد آنكه، چون رعايا و گلهداران دار الامان كرمان به عرض رسانيدند كه ضابطان و مستأجران و سناقچيان و عمله و فعله ايشان، كه از جانب حكام سابق كرمان تعيين ميشدهاند، دستور العمل و بودن اعلي را منظور داشته مبلغي زياده بازيافت مينمودهاند ... بنابراين، مقرر فرموديم كه ضابط وجوه چوپان بيگي و دار الامان مزبور وجوه چوپان بيگي را، موافق دستور العمل ديوان اعلي، از قرار رأس سپاهي و رعيتي بر اين موجب، از رعايا و گلهداران بازيافت نموده، بعلت علفه و علوفه و اخراجات، خلاف حكم و حساب زيادي طلب ننمايد و نوعي نمايد كه رعايا و گلهداران مرفه الحال بوده به فراغ بال، به دعاي دوام دولت بيزوال اشتغال نمايند ... هرساله حكم مجدد طلب ندارند، و چون پروانچه به مهر اشرف رسد، اعتماد نمايند. جمادي الثانيه، سنه 1061 ه. (1650 م.) «2»
وقف املاك در عهد صفويه
در دوره صفويه نهتنها سلاطين و امرا، بلكه مردم عادي نيز املاك خود را وقف ميكردند. به نظر دكتر لمتون، «علت اين امر را تا حدي بايد در اين حقيقت جستجو كرد كه زمينهاي وقفي به اندازه ساير زمينها غصب نميشد، و مالكان با وقف كردن زمينهاي خود، تا حدي موفق به حفظ آنها ميشدند؛ زيرا بدينطريق، خود يا خانوادهشان متولي اوقاف خود ميگشتند، و در ضمن مي- توانستند قسمت اعظم عوايد آنها را به خود اختصاص دهند: البته قسمتي از عوايد را نيز صرف امور خيريه ميكردند. به گفته شاردن- بسياري از كسان كه ملك خود را از راه حرام به دست آورده بودند، از ترس آنكه از دست برود، وقف ميكردند و اميدوار بودند كه غصب مال مردم عواقبي براي آنها به بار نياورد و مكافات عمل گريبانگيرشان نشود ... توليت اعتاب مقدسه مورد علاقه سودجويان بود، و عدهاي از اين راه ثروت كلاني به دست ميآوردند.
شاه عباس دوم اين مقامات پرسود را در عهد خود مجددا بين عدهاي تقسيم كرد تا از اين راه، عدهاي ديگر متمول شوند. غالبا زمينهاي وقفي را اجاره ميدادند و از طريق مزارعه و راههاي ديگر سود كلاني ميبردند.
شاردن مينويسد كه تيولهاي موروثي معروف به سيورغال را از محل اوقاف به خانوادههاي سرشناس مذهبي ميبخشيدند.» «3»
______________________________
(1). عالمآراي عباسي، ص 1104 (به نقل از: همان مأخذ).
(2). از «دامداري در عهد صفويه» تا اينجا نقل از: سياست و اقتصاد عصر صفوي، پيشين، ص 77 به بعد.
(3). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 224 (به تصرف).
ص: 164
متصديان امور اوقافي نظير «صدر خاصه و عامه» و ديگران مكلف بودند بطور كلي به وضع اوقاف رسيدگي كنند، استعداد زمينها را بسنجند، به وضع آسياها، قنوات، باغها، و مستغلات رسيدگي كنند، و در راه تكثير محصول تلاش نمايند. مستوفياني كه اداره امور اوقاف ولايات را به عهده داشتند نيز مكلف به نظارت در امور و رسيدگي به حساب رعايا و مستأجران و صدور مفاصا حساب و جز اينها بودند.
در دوره نادرشاه بكلي ورق برگشت. «او در آخرين سال سلطنت خود، فرماني صادر كرد و بموجب آن، تعداد زيادي از اراضي موقوفه را از مردم گرفتند و چون املاك خالصه در دفتر «رقبات نادري» ثبت كردند. در مواردي كه واقف و متولي از متنفذين بود، موقوفه را تسليم نميكرد، و عدهاي از ارائه وقفنامه امتناع ميورزيدند. پس از مرگ نادر، عادلشاه فرمان مزبور را لغو كرد، و بعضي از املاك غصب شده را به صاحبان آنان پس داد. با اينهمه سرجان ملكم، كه تاريخ خود را در آغاز قرن نوزدهم نوشته، ميگويد: «تمام اين املاك را هرگز به مردم پس ندادند.» در هرحال، در اين مطلب كمتر ميتوان ترديد كرد كه در فاصله سالهاي آشفته ميان انقراض سلسله صفوي و استقرار قدرت قاجاريه، بسياري از املاك موقوفه يا به تصرف حكومت درآمد يا مبدل به املاك شخصي شد. مثلا به قول يكي از ثقات، عوايد موقوفات آستان قدس رضوي، كه در پايان دوران صفوي بالغ بر 15 هزار تومان خراساني يا سيصدهزار روپيه ميشد، در سال 38- 1237 ه. به دو هزار الي 2500 تومان خراساني يا پنجاههزار روپيه تنزل كرد.» «1»
بطور كلي، در دوره قاجاريه از ميزان زمينهاي وقفي كاسته، و بر شماره زمينهاي خالصه افزوده ميشد، و اين زمينها بتدريج اهميت بيشتري كسب ميكرد. اين زمينها گاه به علت ماليات پس افتاده، يا شورش صاحبان آنها، يا به علل ديگر ضبط شده بود. پس از پايان زدوخوردها، در دوره فتحعليشاه، صدر امين، صدر اعظم فتحعليشاه، بسياري از املاك خالصه و اربابي و وقفي را در حوالي اصفهان به قيمت نازلي اجاره داد، ولي ظاهرا چون حقوق ديواني را نداده بود. جانشين او، امين الدوله، املاك او را به ضبط ديوان درآورد، و بعدا بسياري از دهات خالصه و املاك مختلف را به اشخاص اجاره داد. ولي او نيز كمابيش به سرنوشت صدر امين دچار شد. در زمان سلطنت محمد شاه، بعلت قحطي، روستاها رو به ويراني رفت، و بر ميزان زمينهاي خالصه افزوده شد. حقيقت اين است كه انحطاط اقتصادي از اواخر عهد صفويه و دوره نادر شدت گرفت.
نادر در فرماني، كه تاريخ آن محرم 1146 هجري است، به ميرزا محمد شفيع دستور ميدهد كه در تبريز امور مالياتي را تحتنظر خود بگيرد، و كار محصلان و عمال ديواني را مورد بازرسي قرار دهد، و بر احدي اجازه حيفوميل ندهد و به كمك دو منشي همه ماليات ديواني را از مؤديان و مستأجران دريافت دارد و در دفاتر ثبت كند.
لمتون مينويسد: «چنين مينمايد كه نادر شاه بطور كلي امراي خود را از تحصيل
______________________________
(1). همان، ص 55- 254 (به تصرف).
ص: 165
ملك و مال منع ميكرده است. فرماني از نادر شاه بعنوان سهراب بيگ، وزير هرات، صادر شده است كه در آن، نادر، پس از اشاره به اينكه سهراب بيگ براي خود در قلعه هرات بناهايي ساخته است، ميگويد كه او، يعني خود نادر شاه، پيوسته خانهبدوش است و سهراب بيگ حق ندارد كه در آنجا زميني را مالك شود ... و بايد اوقاتي را كه پيش از آن صرف بهدست آوردن ملك و آب ميكرد وقف امور مملكتي كند.
بطور كلي نادر در مورد كشاورزي و كشاورزان سياست مشخص و صحيحي را دنبال نميكرد. او فقط در فكر جنگ بود و از مردم بردهوار انتظار داشت كه اوامر ظالمانه و غير منطقي او را به كار ببندند. او براي جلوگيري از هرنوع اغتشاشي بدون توجه به مصالح عمومي دستور داد كه در سال 1143 پنجاه الي 60 هزار نفر از عشاير آذربايجان و عراق و فارس را به خراسان كوچ دهند. و در سال 1145، 60 هزار تن از ابداليان حوالي هرات را به مشهد و نيشابور و دامغان كوچ داد؛ و در همان سال، سههزار خانوار از عشاير هفتلنگ بختياري را به خراسان فرستاد؛ در سال 1149، پس از فرونشاندن شورش بختياريها، در حدود دههزار خانوار از عشاير هفتلنگ و چهارلنگ را به جام خراسان كوچ داد؛ و در سال 1145، ششهزار خانوار گرجي را به خراسان تبعيد كرد. اين نقل و انتقالات مسلما به حال دامداري و كشاورزي مملكت سودمند نبود. وي در آخرين سال سلطنت خود، اوقاف را از مردم گرفت و كليه آنها را ضميمه املاك خالصه كرد و در دفتر بخصوصي به نام «رقبات نادري» وارد كرد. او به نفع طبقات توليدكننده، يعني كشاورزان و پيشهوران، قدمي برنداشت.» «1»
«حزين ميگويد، مردم از بيرون راندن افغانها از ايران طرفي نبستند و گشايشي در معيشت عامه خلق پيدا نشد. وي نقل ميكند كه حاكمي از طرف نادر وارد لار شد و ديد كه مردم بكلي فقير، و شهر خراب است. خواربار كم بود، زيرا بسبب وجود راهزنان، از روستا چيزي به شهر نميآوردند، و بهاي آذوقه بسيار گران بود، با اينحال، حاكم با شدت عمل، ماليات دو سال (سال جاري و سال بعد) را از مردم با اضافات وصول كرد. سرانجام شهريان و روستاييان قيام كردند و حاكم ستمگر را كشتند.
نادر، پس از آنكه از حمله غارتگرانه خود به هندوستان، برگشت، ماليات سه سال را به اتباع خود بخشيد، ولي از پولهايي كه آورده بود براي احياي اقتصادي ايران استفاده نكرد بلكه به سنت شهرياران ايران، بخش عمده اين پولها را در خزانه كلات انبار كرد. و چون از حمله به داغستان نتيجه نگرفت، فرمان داد تا ماليات سه ساله را يكباره از مردم بينوا مطالبه نمايند.
وصول مالياتها با شكنجه و آزار و غارت رعايا توأم بود. بهگفته محمد كاظم، چشم و زبان كساني را كه ماليات نميپرداختند در ميآوردند. و هركس كه مردم را به شورش تحريك ميكرد گوش و بيني و زبانش را قطع ميكردند، و تمام اموالش ضبط ميشد ...
عملداران و مأموران وصول صفويه حتي در عهد شاه سلطان حسين نيز، بيرحمي و قساوت را تا اين پايه نرسانده بودند. به گفته محمد كاظم، در ظرف اين دو سه سال، از دويست تا سيصد
______________________________
(1). همان، ص 54- 252 (به اختصار).
ص: 166
هزار نفر از رعايا را بخاطر پرداخت نكردن ماليات معلول كرده و به زندان افكندند. به گفته هنوي، درآمد ساليانه دولت معظم نادر به 2950 تومان بالغ ميگشت، ولي اگر سقوط ارزش پول را درنظر بگيريم، اين مبلغ دوبار كمتر از درآمد ساليانه آخرين سلاطين صفويه بوده است.
... در وصف بيرحمي مأمورين نادر شاه، در فرونشاندن قيامهاي خلق، همين بس كه از قلعوقمع قيام دوم شيروان، 14 من (قريب 42 كيلوگرم) چشم شورشيان براي شاه ارسال شد ... روستاييان مازندران و استرآباد چندين ماه به مبارزه ادامه دادند. شاه، چنانكه گفتيم، به امير استراباد امر كرد كه تمام شورشيان را اعدام كند.
دهها از اين قبيل قيامها در سراسر كشور عليه مظالم نادر به وقوع پيوست، ولي نادر با استبداد رأي و خيرهسري كه داشت، حاضر نبود لحظهاي به علل بروز اين حوادث مرگبار بينديشد، و در مقام چارهجويي برآيد. او از سياست مالياتي و روش ارعاب و فشار خويش دست نكشيد و چنانكه ضمن تاريخ سياسي اين ايام گفتيم، جان خود را بر سر اين كار گذاشت.» «1»
«اتو «2» كه در سال 1150 از بغداد به اصفهان سفر كرده است، از وضع دلخراش كشاورزان و عامه مردم سخن ميگويد: سالواني «3» ميگويد: پس از آنكه نادر همه مردان سرشناس را كشت و ديدگان جهانبين ايشان را بركند و زنان و فرزندانشان را به سپاهيان فروخت؛ و پس از آنكه همه ستوران شخمزن را از اقليت مذهبي بازگرفت، و تمام غلات را بجهت مصرف سپاه به چنگ آورد؛ مردم را در زير بار مالياتي كه دادنش براي آنان امر محال بود به ستوه آورد و به روز سياه نشاند و مانند كرمها لخت و برهنه كرد ... سپس به كلات كوچ داد.» «4»
پس از يك رشته جنگهاي فئودالي بمنظور كسب قدرت، سرانجام با استقرار حكومت كريمخان (93- 1163) آرامش نسبي به ايران سايه افكند اين شهريار مردم دوست و دادگستر برخلاف نادر، به مصالح و منافع عمومي بياعتنا نبود. وي در فرماني كه به سال 1177 بمناسبت انتصاب نجفقلي خان به مقام بيگلربيگي تبريز صادر كرد، به وي مأموريت داد «... كه امور كشاورزي را سروسامان دهد و آن ولايت را آباد كند و با رعايا به نيكي رفتار كند و آنان را گردآورد و از پراكندگي آنها جلوگيري كند. و گردنكشان را گوشمال دهد و راهزنان را دفع كند و دست قوي را از ضعيف و فقير كوتاه كند. به او حكم شده بود كه بخصوص با عشاير شقاقي و ساير عشاير آن سامان، شفقت ورزد، و آنانرا در مساكن اصلي خود مستقر سازد و كاري كند كه به كشت و زرع مشغول شوند و به خدمتگزاري پردازند ...» «5»
با مرگ كريمخان، بار ديگر آشفتگي و ناامني در ايران سايه افكند، و اين وضع تا روي كار آمدن آغا محمد خان ادامه يافت. در دوران قدرت او، دزدان و ياغيان از بيم كيفرهاي سخت، تا حدي از تعدي و تجاوز دست كشيدند و از بركت امنيت، تا حدي فعاليتهاي كشاورزي و اقتصادي اندكي جان گرفت. بااينحال، بايد توجه داشت كه آغا محمد خان
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين، ص 509 به بعد (به اختصار).
(2).Otto
(3).Salvoni
(4). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 256 (به تصرف).
(5). همان، ص 257 (به تصرف).
ص: 167
مانند نادر شاه، براي ملت حقوق بشري قائل نبود و برخلاف كريمخان زند، هرگز در صدد دلجويي از مردم برنيامد. جانشين او فتحعلي شاه اگرچه در سبعيت و درندهخويي به پاي آغا محمد خان نميرسيد ولي در آزمندي و پولپرستي دستكمي از سلف خود نداشت. او نيز مطلقا برنامهاي براي اصلاح امور اجتماعي و تشويق فعاليتهاي كشاورزي و اقتصادي نداشت. به قول فريزر، فتحعليشاه ...
به ايران مانند وطن خود، كه بايد آنرا دوست داشته باشد و حفظ كند و ترقي دهد، نمينگرد بلكه در آن به چشم ملك استيجاريي نگاه ميكند كه مدت اجارهاش معلوم نيست. از اينرو بر خود فرض ميداند كه تا هنگاميكه در رأس قدرت است آنرا غنيمت شمارد. از آنجا كه خاندانش تخت و تاج را با قهر و غلبه بهدست آوردهاند، در سراسر كشور (شايد به استثناي مازندران كه مقر و مسكن ايل اوست) با مردم مانند ملت مغلوب رفتار ميكند، و فكر و ذكر او همه اين است كه تا آنجا كه ممكن است هرچه بيشتر از آنان پول بگيرد. «1»
طبيعي است در مملكتي كه امنيت و ثبات وجود نداشته باشد و مردم از جان و مال خود ايمن نباشند، فعاليتهاي توليدي پيشرفتي نخواهد كرد.
به قول فريزر:
«مانع عمده و مستقيم ترقي و آباداني ايران، عدم امنيت جاني و مالي است كه ناشي از ماهيت حكومت و همچنين شورشهايي است كه پيوسته حكومت دستخوش آن است. اين امر هميشه مانع از كار و كوشش است. زيرا كسي حاضر به كاري نيست كه ساعتي ديگر از ثمره آن ممكن است محروم شود.» «2»
همان نويسنده نسبت به وضع مادي مردم دارا، و بطور كلي عامه مردم، نظري نامساعد دارد و مينويسد: «اعيان، خاصه مأموران حكومت، مانند ساير مردم، در واقع با بينوايي و تنگدستي فراواني بهسر ميبرند. و مشكل بتوان يكي را يافت كه كمرش زير بار قرض خم نباشد.» «3»
اما درباره دهقانان چنين مينويسد: «هيچ طبقه از مردم را نميتوان يافت كه بقدر دهقانان و برزگران ايران محنتزده و ستمكش باشند. پيوسته بزور از آنان مال ميستانند و بر آنان ستم ميكنند و دهقانان را از اين معني گريزي و گزيري نيست. آنچه بيشتر دل آدمي را به درد ميآورد آن است كه اين ظلم و ستم را نه از حيث كميت پاياني است و نه از نظر كيفيت؛ زيرا كسي نميداند كه چگونه و چقدر ممكن است بياخطار قبلي از او پول بخواهند.» «4»
از طرف ديگر، او در يكي از حواشي كتاب خود، اين عقيده را تعديل كرده است، و مينويسد كه چنين به نظر ميرسد كه دهقانان غالبا از آسايش نسبي برخوردارند و غذاي كافي ميخورند و لباسشان، برفرض كه خشن باشد، آنان را كفايت ميكند. مؤلف علت اين امر را ارزاني ارزاق و گراني دستمزد ميداند. از اين گذشته، ملكم، كه كتاب خود را در دهه
______________________________
(1). داستان سفر خراسان، (انگليسي)، ص 199 (به نقل از: مالك و زارع در ايران، ص 260).
(2). همان، ص 190 (از همان مأخذ، ص 262).
(3). همان، ص 222 (از همان مأخذ، ص 263).
(4). نقل از: همان مأخذ، ص 262.
ص: 168
سوم قرن نوزدهم نوشته است، تصوير بهتري از وضع دهقانان رسم كرده است. وي متذكر ميشود كه با وجود غلبه فساد و اخاذي، فقر و مسكنت مردم تا آن حد كه انتظار ميرود نيست. به نظر او:
وزيران و اعيان طراز اول، در وفور نعمت بهسر ميبرند و همه كساني كه مشغول كسبوكارند ظاهرا بقدر كافي وسيله معاش خود و خانوادههايشان را دارند.
بعضي از بازرگانان و عدهاي از مردم سرشناس شهرها داراي ثروتي معتنابهند، و اگرچه دارايان در ميان ساير طبقات كمتر ديده ميشوند بندرت ميتوان كسي را يافت كه سخت محتاج باشد. «1»
با اينهمه به عقيده او، اوضاع ايران نسبت به چند قرن قبل از او، دچار خمود و ركود شده و ترقي و پيشرفتي در آن پديد نيامده است. كشاورزان تنها از مأمورين ديواني رنج و ستم نمي- ديدند بلكه سپاهيان نيز گاهوبيگاه به مال و جان آنان تجاوز ميكردند.
فريزر، كه كتاب خود را در سال 1822 نوشته است، ميگويد:
غلاماني كه براي خدمت در قشون ثابت يا بعنوان پيك استخدام ميشوند، مايه بيم و وحشت روستائيانند. در هر خانهاي كه بخواهند فرود ميآيند، به بهانههاي مختلف و به نام مخدوم خود، از مردم ماليات ميگيرند، راهنمايان و اسبان و ارزاق و خانه و اهل خانه بايد در اختيار حضرات باشند، و اگر كسي در مقام اعتراض برآيد، سروكارش با ته تفنگ و طپانچه يا چماق ايشان خواهد بود. كسي جرأت مقاومت در برابر غلامي از غلامان ندارد چه رسد به اينكه بخواهد بر او دست دراز كند؛ زيرا اگر چنين مقصري را نزد شاهزاده ببرند، دمار از روزگار او برميآورد. «2»
بطور كلي فكري كه هرگز در مخيله شهرياران قاجار راه نيافته حمايت از كشاورزان و تأمين زندگي بهتر براي آنان است. براي آشنايي با انديشههاي ارتجاعي آن ايام فكر نحيف مؤسس سلسله قاجار را در حق كشاورزان نقل ميكنيم:
اندرز آغا محمد خان به وليعهدش بابا خان
«... رعيت چون آسوده گردد در فكر عزل رئيس و ضابط افتد ... اين گروه فرومايه را بايد به خود مشغول كردن كه از رعيتي و گرفتاري فارغ نگردند، والا كار زراعت و فلاحت نقصان يابد و توفير در غله و حاصل ضعيف شود و قحط پديدار آيد، و لشكري از كار بيفتد و فسادهاي عظيم روي دهد ... ارباب زراعت و فلاحت بايد چنان باشند كه هر ده خانه را يك ديگ نباشد تا بجهت طبخ آش يك روز به عطلت و انتظار بهسر برند، والا رعيتي نكنند و نقصان در ملك روي دهد ...» «3»
______________________________
(1). ملكم، تاريخ ايران، ج 2، ص 353 (از همان مأخذ، ص 263).
(2). سيروسفر در ولايات ايران، ص 256 (از همان مأخذ، ص 66- 265).
(3). رضا قلي خان هدايت، روضة الصفا ج 9، ص 301.
ص: 169
وضع عمومي كشاورزان
اشاره
ژوبر در سفرنامه خود، درباره كشاورزان ايران در عهد فتحعلي شاه چنين مينويسد: «طبقه كشاورز در ايران، از لحاظ وضع زندگي و عادت و سنن ناشيه از آن، بين عشاير و شهرنشينان قرار دارند. آنان كه به كشت زمين مشغولند در صورت مسلمان بودن، از مزايايي چند برخوردارند؛ از جمله در معرض فروش واقع نميشوند ... زارع در ايران مطيع محض دولت است. تا موقعي كه ظلم و اذيت امنا و مأمورين دولت به نهايت نرسد، ميسوزد و ميسازد، بدون آنكه دم برآورد، اطاعت و بردباري ميكند لكن، هنگامي كه فشار و ستم از حد تحمل بيشتر شود، مزرعه را رها ميكنند، خانه پدري را ترك ميگويند، به عشاير ملحق ميگردند. بااين حال، اگر مختصر روزنه اميدي در آينده ببينند زندگي عادي خود را ازسر ميگيرند و با نهايت جد و جهد و دقت به كار مشغول ميشوند. در ادواري كه موجباتي براي ناراحتي وجود نداشته باشد به آساني اندوختهاي گرد ميآورند و ثروتمند ميشوند. پس از كسب ثروت، ديگر وضع و محل خود را تغيير نميدهند، اندوخته خويش را در شهرها خرج نميكنند بلكه به بهتر ساختن وضع زندگي ميپردازند. خانه خود را تزيين ميكنند، عيال جديدي ميگيرند، بردگان تازهاي ميخرند، و بالاخره وسايل تجمل و رفاه و تفريحاتي را كه ديگران در شهر ميجويند در روستاي خود فراهم ميآورند. به همين مناسبت است كه ديده ميشود كه داراي تمام وسايل تجمل ثروتمندان ميباشند ...» «1»
دكتر لمتون مينويسد:
پس از سلطنت آغا محمد خان، ميل غالب بر اين بود كه اراضي وسيعي از مملكت بعنوان «تيول» به اينوآن واگذار شود و به وسعت نواحي كه من غير مستقيم اداره مي- شد، نسبت به ساير نواحي كه مستقيما اداره ميشد، افزوده گردد. اصطلاح تيول، مانند زمان صفويه، مشتمل بر انواع مختلف از عطايا بود. در بعضي موارد، تيول عبارت بود از اختصاص عوايدي كه به مناصب معين تعلق ميگرفت؛ و در برخي موارد عبارت بود از اعطاي زمين خالصه بجاي حقوق و مواجب. در پارهاي از موارد، خاصه، در نواحي عشايرنشين، تيولدار متعهد بود كه قواي نظامي «بنيچه» فراهم كند؛ و در موارد ديگر، فقط عبارت بود از اعطاي حق وصول ماليات ناحيهاي كه يا زمين خالصه بهشمار ميرفت، يا ملك شخص ثالث، يا ملك كسي بود كه تيول به او داده شده بود. و در موارد اخير معني تيول معاف بودن از پرداخت ماليات بود. «2»
«تصاحب زمين براي زميندار، سودي نسبتا فراوان داشت و او را قادر ميكرد به اينكه عدهاي از ملازمان مسلح به خدمت خود بگمارد، و اين كار قدرت زيادي به او ميبخشيد.
______________________________
(1). مسافرت به ايران و ارمنستان، پيشين، ص 201 (به اختصار).
(2). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 266.
ص: 170
عملا معني اين كار آن بود كه حكومت ميبايست ... در برابر آنان سر فرود آورد؛ و اين وضع بر حيثيت و قدرت سياسي مالكان ميافزود. در سراسر دوره قاجاريه، طبقه مالك (كه شامل خوانين ايلات هم ميشد) مقتدرترين عوامل مملكت بهشمار ميرفت.» «1»
در دوره قاجاريه، ايلات و عشاير، در جريان سياسي و اقتصادي مملكت نقش مهمي داشتند. بعضي از آنان ماليات ميدادند و برخي از دادن ماليات شانه خالي ميكردند، و در مواردي، موجب ناامني منطقه نفوذ خود ميشدند. كوچ دادن ايلات و عشاير در دوره قاجاريه نيز مكرر صورت ميگرفت.
در دوران زمامداري محمد حسن خان قاجار، يكي از خيرانديشان به وي پيشنهاد ميكند:
چون دو سال است كه در اصفهان و بلوكات و نواحيش، بسبب جور و تعدي، زراعت بندرت شده و اكنون بذر و عوامل ناياب و كار خلايق شوريده و خراب است، تو سلطان صاحب اقتداري، بفرما از خراسان و ري به طبرستان و همه ممالك محروسهات بذر و عوامل بياورند و نظم و نسق زراعت شهر اصفاهان و بلوكات توابعش بجا آورند، تا از براي تو مملكت و رعيتي باقي بماند. «2»
راجع به وضع و موقعيت اجتماعي طبقه وسيع كشاورزان، در طول 150 سال اخير، عدهاي از صاحبنظران ايراني و محققان و جهانگردان خارجي، در كتابها و سياحتنامههايي كه از خود بيادگار گذاشتهاند مطالب و نكاتي از مشهودات و مسموعات خود را به رشته تحرير در آوردهاند كه ذكر پارهاي از آنها براي آشنا شدن خوانندگان با وضع اجتماعي و اقتصادي ايران، و طرز زندگي روستاييان اين كشور، خالي از فايده نيست:
از جمله در كتاب حاجي بابا به مظالم زورمندان به طبقه وسيع كشاورزان اشاره شده است. كدخدا در جواب نسقچيباشي، ميگويد:
سه ماه پيش ... آدمي از طرف ارباب آمد كه فردا ارباب با امراء و اعيان به شكار گورخر و آهو و كبك بدينجا خواهد آمد. بايد خانهها را براي خدم و حشم او خالي كنيد. آنگاه مردم را جمع كرد كه تا هر وقت ارباب در اينجا باشد، خرج مطبخ و پول كاه و كشاورزي در مقابل مأموران دولت
______________________________
(1). همان، ص 268 (به اختصار).
(2). رستم التواريخ، پيشين، ص 287.
ص: 171
جو مالهايش با شماست ... خواستيم با رشوه و انابت و التماس دستبهسرش كنم ... نشد ... از ناچاري قرار به خالي كردن ده و فرار به كوه و بيابان داديم ... ارباب همينكه مطلع شد كه اهل ده فرار كردهاند غضبناك شد و حكم كرد خدمه و نوكرهايش درهاي خانهها را بشكنند و بزور داخل شوند و در خانهها منزل نمايند ... همراهانش آنچه در خانهها غله به دست آوردند همه را بردند، و سپس اول آلات و ادوات كشت و زرع، و بعد از آن، در و پنجره و آخرسر، حتي تيرهاي خانهها را بجاي هيمه و هيزم سوزاندند، اسبهايشان را در كشتزارها به فصيل بستند. و آنچه از پيش اسبها باقي ماند همه را چيدند و به تاراج بردند. و خلاصه آنكه ما را به خاك سياه نشاندند، و حالا خانهها خراب و جيبها بيپول و تنهاي ما بيلباس است. بيگاو و گوسفند، نه خانه نه مايه، نه زندگي؛ همين هستيم كه ميبينيد و بجز خدا و شما پناهي نداريم.
بالاخره نسقچيباشي گفت: اين حرفها به گوشمان نميرود؛ حكم پادشاه است و بايد بهجا آورد. يا سيورسات و يا بدل سيورسات؛ و يا تو و ساير ريش سفيدان به سلطانيه به حضور حاكم ... نسقچي به آه و ناله كشاورزان توجهي نكرد و گفت با پول نقد بالاي سبيل شاه ميتوان نقاره زد، در صورتي كه بيمايه فطير است، و بدون پول بجز ضرب چوب و شلاق چيزي در ميان نخواهد بود ... بالاخره كشاورزان بينوا ده تومان نقد، مقداري ميوه و عسل، و يك شلوار به نسقچي دادند و از مهلكه رستند. «1»
بنا به قول ملكم، طرز وصول ماليات ارتباط داشته است با طرز اجراي عدالت در مملكت.
دستگاه قضايي و مالي كشور تحت رياست يك تن بود، و اين اقتدار بسته به خلقوخوي او، براي مردم شوم و يا فرخنده بود. پيوسته، از يك طرف ميان حاكم و قره نوكرهاي او، و از طرف ديگر، روستاييان و ضابطان و كدخدايان، كشمكش بود. كمتر دهي بدون مطالبه و درخواست، ماليات خود را ميپرداخت، و كساني را كه براي وصول ماليات ميفرستادند طفيلي و سربار دهقانان ميشدند. دادن و گرفتن رشوه و انعام از امور معمول و متداول بود. حكومت از ديدن اين حقيقت كور نبود، اما چنين مشاغلي را «به كساني ميدهد كه بزحمت ميتواند از راه ديگر، معيشت آنان را تأمين كند. در واقع يكي از روشهاي معمول پرداخت مزد نوكران و خدمتگزاران جزء همين است.» «2»
پرداخت مالياتها به تعويق ميافتاد، و اين امري بود معمول و متداول. فتحعلي شاه، اندكي پيش از آنكه درگذرد، از فرمانفرما والي فارس مطالبه ماليات پسافتاده آن ايالت را كرد، و به امين الدوله فرمان داد كه با سپاهي به فارس رهسپار شود و ماليات هر محلي را، كه از دادن ماليات مقرر خودداري نموده بود، وصول كند؛ و با كساني كه به اين كار تن ندهند بجنگد؛ و آنان را از ريشه براندازد؛ و به نيروي شمشير و آتش، آن سامان را ويران كند؛ و غلات را تباه سازد و آتش در روستاها افكند؛ و گاو و گوسفند مردم را يغما كند؛ و اگر كسي از عشاير
______________________________
(1). جيمز موريه، سرگذشت حاجي باباي اصفهاني، ترجمه ميرزا حبيب اصفهاني، به تصحيح سيد محمد علي جمالزاده، ص 164 به بعد (به اختصار).
(2). داستان سفر خراسان، ص 221 (به نقل از: مالك و زارع در ايران، ص 275).
ص: 172
و دهقانان زنده ماند اسير كند و به تهران آورد. با اينهمه از خوشوقتي مردم فارس، پيش از آنكه اين نقشه اجرا شود، فتحعليشاه مرد. «1»
ميزان ماليات هر منطقه مشخص نبود، و بنا به هويوهوس مأمورين، تغيير ميكرد؛ از جمله قمشه، بر اثر مهاجمان افغاني و بسبب آنكه شاهان از رعيت آن سامان مال ميربودند، انحطاط يافته بود. «در زمان فتحعلي شاه، صدر امين ماليات آنجا را به مبلغ 7 هزار تومان تثبيت كرد و قمشه را تا حدي آباد كرد. سپس شاه آنجا را به داماد خود قاسم خان داد، و او در مدت دو ماه عوايد مالياتي را 23 هزار تومان بالا برد و مردم را دلشكسته و نوميد كرد.» «2»
علاوه بر ماليات عادي، مأمورين حكومت براي مخارج خود و ابواب جمعي، در نواحيي كه تحت اختيار آنان بود مالياتهايي از مردم ميگرفتند كه معروف به «تفاوت عمل» بود.
بمرور، اين عوارض بر ماليات اصلي افزوده شد، و باز مأموران محلي بجهت تأمين مخارج خود، به جمع مبالغ بيشتري مبادرت كردند. بدينگونه دهقانان غالبا دچار بينوايي و تنگدستي ميشدند و نميتوانستند مطالبات «ديوان» را بپردازند. ماليات اصلي شمسآباد (در حوالي قم) 600 تومان بود، ولي بر اثر وضع مالياتهاي گوناگون، ماليات اين ناحيه به 3500 تومان رسيد، و كشاورزان را از پا درآورد؛ همچنين در ساير نقاط. به قول ملكم، ماليات ثابت ايران، در زماني كه او كتاب خود را تأليف ميكرد، بالغ به سه ميليون ليره استرلينگ بود كه بيشتر، از محصول املاك خالصه و املاك ديواني و از ماليات و عوارضي كه بر زمينها و بر كالاهاي تجارتي ميبستند بهدست ميآمد. ماليات محصولات زراعتي؛ مانند گندم و جو و ابريشم و نيل و غيره، جنسي و نرخ آن از قرار يك پنج بود، اما ماليات ترهبار و ميوه و محصولات زراعتي، كه چندان مهم نبود، بهقول موريه نقدي و از قرار يك پنجم بود ... اما اين سخنان واقعيتي نداشت، زيرا وي به دنبال اين سخنان، ميگويد كه مأخذ تقويم ماليات «شماره گاوهاي مالك» بود؛ يعني مأخذ ماليات جفت بود نه مقدار غله.
بطوري كه از گفته فريزر برميآيد، براي تعيين حقوق ديواني، روشهاي گوناگوني به كار ميرود؛ آنكه بيشتر معمول است اينكه پس از رسيدن غله و پيش از برداشت محصول، كشتزار را مساحت و از روي آن مقدار غله را برآورد ميكنند ... گفتهاند كه نرخ ماليات پيش از سلطنت فتحعلي شاه ده يك بوده است و دولتها براي گرفتن ماليات، چشم اميد را به برزگران دوختهاند. گاه بدهي مالياتي را رأسا مالك، و زماني كشاورزان به عهده ميگيرند. در زمينهاي اربابي بذر و آب بر عهده مالك بود، و پس از وضع مساعدهاي كه براي تهيه بذر به دهقان داده بودند، پنج يك محصول را به آنان و ده يك آن را بابت ماليات به ديوان ميدادند.
بموجب شرحي كه ملكم نوشته، صاحبان املاك براي اجتناب از دخالت پردردسر مأموران جزء ماليات، بدهي مالياتي خود را طبق مقاطعه به ديوان ميپرداختند؛ به عبارت ديگر، مالك با ديوان طي ميكرد كه مبلغ معيني بابت ماليات بپردازد. مناطق فقيرنشين غالبا ماليات
______________________________
(1). داستان سفر كردستان، ج 2، ص 251 (از همان مأخذ، ص 275).
(2). داستان سفر خراسان، ص 120 (از همان مأخذ، پانويس ص 275).
ص: 173
جنسي، و مناطق معمور نزديك شهري، ماليات نقدي ميدادند.
بنا به گفته ملكم، زمينهاي خالصه را دهقانان، طبق شرايطي كه بسيار به صرفه كشاورزان بود، زراعت ميكردند. هنگامي كه مأمور ديوان مقدار غله را در محل معلوم مي- كرد، اگر زارع بذري از ديوان گرفته بود به همان مأمور پس ميداد. سپس ده درصد محصول را براي دروگر و خرمنكوب كنار ميگذاشتند و مابقي به نسبت متساوي ميان شاه و رعيت تقسيم ميشد.
ماليات زمينهايي كه در تصرف افراد بود برحسب وضع آبياري محل، پرداخته ميشد؛ اگر زمين از نهر جاري مشروب ميشد، صاحب او پس از وضع مقداري، كه به آن اشاره كرديم، 20 درصد ماليات ميداد؛ اما اگر زمين از قنات يا از چاه يا مخازن آب آبياري ميشد، 5 درصد. «1»
در موارد استثنايي؛ يعني در صورتي كه مالك متحمل مخارج فوق العادهاي ميشد، ممكن بود تا سه چهارم محصول را تصرف كند. با اينهمه مسئوليت مالك و زارع منحصر به پرداخت اينگونه مالياتهاي عادي نبود، و غالبا از عامه مردم باج يا «صادرات» ميگرفتند. اين مالياتهاي زائد فرضا براي تأمين مقاصد مختلف نظامي يا غير نظامي وضع ميشد. به قول ملكم:
«اگر به شماره افراد قشون افزوده شود، اگر شاه بخواهد قناتي يا كاخي بسازد، اگر قشون از دهات بگذرد و حاجت به آذوقه داشته باشد، اگر هيأتي از فرستادگان به ايران وارد شوند، اگر يكي از افراد خاندان سلطنتي ازدواج كند؛- خلاصه هر اتفاق غيرعادي كه روي دهد، از مردم باج ميگيرند ...» «2»
موريه هنگام بحث در اين مطلب مينويسد: «صادر به مالياتي اطلاق ميشود كه به دلخواه معين ميگردد، و رعيت ازين نوع ماليات آه و ناله دارد. صادر وسيله هر نوع اخاذي از مردم است، و وضع دهقانان را بياندازه متزلزل ميكند ... چنانكه رعيت هرگز مطمئن نيست كه بتواند نفسي براحتي برآورد. صادر را به همان ترتيب و برحسب عده گاوهاي زارع ميگيرند.» «3»
از اين گذشته، بار ديگري بردوش زارع مينهادند كه معروف بود به «سورسات» يا تهيه ارزاق. سورسات را نه همان مأموراني مطالبه ميكردند كه معروف به مهماندار بودند و كار آنها هدايت فرستادگان خارجي از ميان دهات بود، بلكه بزرگان و قاصداني هم كه به حكم شاه سفر ميكردند، از دهقانان سورسات ميگرفتند. سورسات را بزور از انبارهاي مردم مي- ستاندند. موريه مينويسد: «دهقان از بيداد و ستم مينالد اما سعي او در اجتناب از آن بيهوده است. هر دليلي كه بر فقر خود بياورد، اگر هيچ جوابي به او ندهند، لااقل با چوب و فلك حقش را كف دستش ميگذارند.» «4» و «5» وصف اسلوب ماليات اراضي و ادارهكردن آن را در دوران
______________________________
(1). تاريخ ايران، ج 2، ص 37- 336 (از همان مأخذ، ص 282).
(2). همان، ص 342 (از همان مأخذ، ص 284).
(3). داستان سفر ايران، ص 237 (از همان مأخذ، ص 284).
(4 و 5). همان، ص 37 (از همان مأخذ، ص 284).
ص: 174
اوليه قاجاريه ميتوان در چند كلمه خلاصه كرد. انحطاط، سوء تدبير، ظلم و ناامني. «1»
تنها كسي كه در دوره قاجاريه به نفع مردم عموما، و طبقه وسيع كشاورزان خصوصا قدمهايي برداشته اميركبير است. امير به ميرزا ابو القاسم، پيشكار فارس، در محرم 1268، نوشت: «از قراري كه در روزنامه فارس نوشته بودند اين اوقات كه عاليجاه محمد وليخان، سرهنگ فوج سيلاخور، با فوج خود از ساخلو مرخص شده و روانه ولايت بودند، در اكثر منازل عرض راهها، بياعتدالي كرده و سورسات و اخراجات از رعايا گرفته و خرابي كلي به محصولات صيفي رسانيده، و در هر منزل، چند رأس الاغ و دواب از رعايا گرفته بودهاند. لهذا مرقوم ميشود كه آن عاليجاه به حقيقت مراتب رسيده، آنچه حقيقت داشته باشد قلمي دارد كه استحضار حاصل شده، از آن قرار حكم صادر شود ... امير در حاشيه به خط خود افزوده:
اولا منازل را مشخص نموده، بنويسد كه چند منزل در ملك فارس رفته و در هر منزل چقدر سورسات و اخراجات گرفته و به كدام محل ضرر و خسارت رسانيده است، و ضرر رعايا چقدر شده است. با دقت تمام كم و كيفيت را از روي بصيرت خود ممهوري نوشته ارسال دارد.» «2»
وضع دهات:
استويك نماينده سياسي انگلستان در ايران، در سال 1861 م. راجع به مسافرت به ورامين ميگويد: «اگر كسي بخواهد اسباب ضعف و ناتواني ملتي را مشاهده كند ميبايست از جادههاي عمومي خارج شده به جاهايي كه در كنار واقع شده است برود. آنوقت خرابيهاي مملكت و بدبختي عمومي و فلاكت سكنه محل را مشاهده خواهد نمود.» «3»
اميركبير و فعاليتهاي كشاورزي
در دوران كوتاه زمامداري امير، از بركت تأمين اجتماعي و حمايت دولت از كشاورزان و از بين رفتن آيين سورسات، وضع كشاورزان بهبود يافت. «سفير انگليس، كه همراه شاه و امير در 1267 به اصفهان رفت، مينويسد: «در اراضي اطراف اصفهان، تا چشم كار ميكرد، فرسنگ در فرسنگ، كشت و كار بود. و نبايد فراموش كرد كه تا همين اواخر، خطه اصفهان را آشوب فراگرفته بود. اين تحول شگفت در اين مدت كوتاه، درخور ستودن است، و آن نيست جز اثر روش عادلانه نايب الحكومه اصفهان ... البته در شهر، حالت ويراني عمومي مملكت به چشم ميخورد، اما از برزگران هيچ شكايتي راجع به زورگويي ديوان شنيده نميشد. برتري دولت كنوني ايران بر سلطنت سابق، مورد اعتراف همگي است.»
... نقشه آباداني خوزستان، بناي سد ناصري بر رودخانه كرخه، ايجاد پل شوشتر، رواج كشت نيشكر از كارهاي دولت امير است ... امير در نامه مورخه شوال 1266، به مشير- الدوله نوشت كه براي آباداني خطه خوزستان، اهتمام لازم خواهيم نمود ... در نامه ديگري، مورخه ربيع الثاني همان سال، در پاسخ مشير الدوله، به لزوم تعمير محمره، بند حويزه، و نهر، الوحدي اشاره ميكند، و ميگويد: صورت دقيق طرحهاي اصلاحي را با مخارجي كه براي
______________________________
(1). از ص 152 تا اينجا، بطور متناوب خلاصهاي است از: مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 84- 274.
(2). فريدون آدميت، امير كبير و ايران، ص 190 (به اختصار).
(3). محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، ج 2. ص 757.
ص: 175
آنها ضرورت دارد، براي من بفرستيد تا بتدريج اقدام كنيم.
سد ناصري در سال 1268 تمام شد، پل هفت چشمه شوشتر از نوبنيان يافت و ساخته شد. سد تازه گرگان در 1267 بنا گرديد، و دولت از اين رهگذر، به كشاورزي آن منطقه كمك شاياني كرد، و تركمنان را بجاي راهزني به كار زراعت واداشت. در همان سال، در قم، پل «دلاك» را بر روي قرهچاي بستند. زراعت نيشكر در مناطق شمالي معمول شد، و از محصول آن مقدار زيادي به روسيه صادر گرديد، و زراعت نيل در خوزستان و كشت خشخاش در نقاط مختلف كشور، توسعه يافت، و ترياك بصورت يكي از محصولات صادراتي درآمد. زراعت پنبه امريكايي در 1266، آغاز گرديد؛ و عدهاي به كشت آن همت گماشتند، و نتيجه نيكو گرفتند. از پنج سير تخم آن در بلوك خوار، يك خروار و نيم غوزه پنبه برداشته شد، كه هر بوته آن تا سيصد غوزه داشت. بنيانگذار اين كار خير ستاكينگ، «1» كشيش امريكايي، در اروميه بود.» «2»
قحطي سال 1287 ه. ق- عبد اللّه مستوفي مينويسد كه ناصر الدين شاه در سال 1287، با عدهاي عازم عتبات شد. در اين موقع، كه در اثر نيامدن باران، آثار قحطي آشكار شده بود، مردم پايتخت اعتراض و ناراحتي خود را از بيقيدي شاه به سرنوشت خلق، در تصنيف زير، نشان ميدادند: شاه كج كلاه، رفته كربلا، گشته بيبلا، نان شده گران، يك من يك قران، يك من يك قران، ما شديم اسير، از دست وزير، از دست وزير- مقصود از وزير، ميرزا عيسي وزير است كه پيشكار نايب السلطنه و وزير تهران بود.
حاج سياح مينويسد:
انسان اگر در دهات ايران گردش كند ميفهمد كه ظلم يعنيچه، بيچارگان سوخته و برشته، در يك خانه [زندگي ميكنند]. تمام لباسشان به قيمت جل يك اسب آقايان نيست. يك ظرف مسي براي طبخ ندارند، ظرفها از گل ساخته خودشان. با اينكه شب و روز در گرما و سرما در زحمت و عذابكارند، نان جو بقدر سير خوردن ندارند. سال به سال، شش ماه به شش ماه، گوشت به دهانشان نميرسد. از خوف هر وقت يك سواري يا تازه لباسي به لباس آخوندي يا سيدي يا ديواني ميبينند، مي- لرزند كه باز چه بلايي بر ايشان وارد شده است ... «3»
سرهنگ دروويل، كه در عهد فتحعلي شاه به ايران آمده بود، ضمن گفتگو از وضع اجتماعي اقليتهاي مذهبي مينويسد: «والدين دختران زيبا عمدا جگرگوشگان خود را به وسائلي بدشكل ميكنند. يكبار من خود شاهد چنين حالي بودم؛ چهره دخترك زيبايي را با تيزاب سوزانده بودند كه از طمع ارباب دهكده در امان بماند ...» «4»
تجاوز به زمينهاي مردم
نهتنها اشراف و فئودالهاي بزرگ به زمينهاي كشاورزان خردهپا تجاوز ميكردند، بلكه گاهي زورمندان نيز به زمينهاي يكديگر تجاوز
______________________________
(1).Staking
(2). اميركبير و ايران، پيشين، ص 95- 391 (به تناوب و اختصار).
(3). خاطرات حاج سياح، پيشين، ص 137.
(4). سفرنامه دروويل، پيشين، ص 130
ص: 176
ميكردند. چنانكه والده صنيع الدوله، طي نامهاي به پادشاه وقت، از تجاوزات امين السلطنه شكايت ميكند و مينويسد: «قريه «اربنويه» به تيول ابدي اجداد اين پير كنيز بوده ... سالي نود خروار هم به ديوان اعلاء جنس ميدهد ... حال دو سال است كه امين السلطنه ... چندين جريب زمين اربنويه را گرفته زراعت ميكند ... رحمي فرموده يا به حضرت نايب السلطنه يا دار الشوراي كبرا يا وزارت عدليه اعظم، اين تعدي را از اين پير كنيز بردارند ... اگر امين السلطنه به قوت منصب و شوكت تعدي ميكند، اين پير كنيز هم صلهرحم پادشاه است، شوهرم و پسرم چندين سال خدمت كرده و ميكنند. از همه گذشته، عدالت شاهنشاهي بحمد اللّه، از براي عموم است. امر همايون است ...» «1»
دلسوزي انيس الدوله
انيس الدوله در نامهاي كه به ناصر الدين شاه مينويسد، ميگويد:
شنيدم كه حكومت شيراز را باز تغيير دادهايد، و اللّه خيلي تعجب است. بيچاره، ركن الدوله هفت ماه است رفته، با آنهمه خسارت. اگر براي پيشكش است از خود شاهزاده بگيريد و خودش باشد. اينطورها پدر رعيت بيچاره درميآيد، رعيت همينطور تمام ميشود. حاكم كه از خودش نميدهد دور از مروت است.
از همه جهت بيچارهها تمام شدهاند. عريضه را به دست كسي ندهيد. محرمانه ملاحظه فرموده پس بدهيد خواجه بياورد. «2»
مسائل و مشكلات كشاورزان
به نظر دكتر لمبتون:
مسائلي كه زارع سهمبر و خردهمالك يكسان با آن روبرو ميباشند ناشي از اوضاع طبيعي و نقايص فني است. كمقوتي زمين، سايش و آببردگي زمين، آفتزدگي، سيلهاي اتفاقي، و تنزل درجه بارندگي را تا حدي ميتوان با بهكار بردن تكنيك مترقي جبران كرد. اما اقدامات دامنهدار، بمنظور جبران سايش و آببردگي زمين، دفع آفات و بهبود امر آبياري، نيازمند به كار بردن سرمايهاي است كه از حدود توانايي زارع بيرون است.
مسائل فني مبتلا به، زارع عبارت است از روشهاي كشاورزي و امور مالي (مانند به دست آوردن اعتبار)، امور بازرگاني (مانند روش عرضهكردن محصول)، كارهاي مربوط به ارتباطات، تثبيت مال الاجاره و امنيت داشتن از نظر اجاره و زمينداري. تمام اين مسائل بجز دو مسأله اخير، هم براي خردهمالك و هم براي زارع، اهميت حياتي دارد. «3»
روشهاي كشاورزي در غالب نقاط ايران بسيار ابتدايي است و در بعضي نقاط، عمل شخمزدن بوسيله خيشهاي چوبي صورت ميگيرد كه به گاو ميبندند، و خيش تنها زمين را خراش ميدهد و شيار را زيروزبر نميكند. عده معدودي از تراكتور استفاده ميكنند. مسأله بارندگي براي كشاورز ايراني يك مسأله حياتي است، و معمولا در ايران از آبهاي موجود، يعني از آب
______________________________
(1). سفرنامه ميرزا فتاح خان گرمرودي، به كوشش فتح الدين فتاحي، ص 266.
(2). خاطرات و خطرات، پيشين، ص 65.
(3). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 622.
ص: 177
رودخانهها، چنانكه بايد بهرهبرداري نميكنند، و مقدار آبي كه به زمين فرو ميرود و تبخير ميشود بسيار زياد است.
«مقدار بذري كه برزگران بوسيله يك جفت گاو ميكارند از يك تا شش خروار فرق ميكند و محصول اين مقدار از محل تا محل، به نسبتي عظيم اختلاف دارد. با اينهمه، بندرت اتفاق ميافتد كه خرمني كه بوسيله يك جفت گاو برداشت ميشود، پس از كسركردن سهم مالك و ساير ديون و رسوماتي كه به آن تعلق ميگيرد، معيشت دهقان و خانوادهاش را كفاف دهد. در غالب موارد، زارع بزحمت ميتواند گذران كند مگر اينكه بتواند با فروش محصولات باغ و گله نوعي از انواع صنايع روستايي، مانند پارچهبافي و قاليبافي، به ميزان درآمد خود بيفزايد ... سرمايه مورد لزوم زارعي كه يك جفت زمين در تصرف دارد در 1945 (1323 ه.
ش.) در حدود 000، 30 ريال بود؛ يعني يك جفت گاو (5000- 000، 20 ريال) حداقل يك رأس الاغ (3000 تا 000، 10 ريال)، 2 تا 3 عدد بيل؛ يك دستگاه خرمنكوب؛ دو گاو آهن؛ يك مالبند گاو؛ يك يوغ گاو؛ يك مازو.
مقدار بذري كه بوسيله يك جفت گاو در بعضي نواحي غلهخيز كاشته ميشود، يكسان نيست؛ در بعضي نقاط، كمتر و برخي ديگر، بيشتر است. در مأمونيه زرند، واقع در ناحيه ساوه، با يك جفت گاو، بطور متوسط از 4 الي 5 خروار غله ميكارند.» «1»
چنانكه گفتيم، سهم كشاورز خردهپا از محصول بسيار ناچيز است، و به هيچوجه كفاف مخارج زندگي محقر او را نميكند. و به همين علت، كشاورز ايراني، كه به آداب و اصول زندگي صحيح مطلقا آشنايي ندارند، غالبا مقروض و وامدار است، براي رفع حوائج روزمره زندگي، براي خريد افزار كشاورزي و چهارپايان و بذر و غيره به پول احتياج دارد، معمولا دام را در قبال گروكشي محصول سال بعد ميدهند؛ شرايط آن بسيار نامساعد است: كشاورز ناچار است وام را هنگامي بگيرد كه قيمتها بالارفته، و دين را زماني ادا كند كه قيمتها پايين آمده است.
در بسياري از نواحي، سوداگران سيار با استفاده از بيخبري كشاورزان، قماش و چاي و قند و اجناسي از اين قبيل را به قيمتهاي گزاف به آنان ميفروشند. شرايط مساعدهاي كه مالكين به كشاورزان ميدهند يكسان نيست. مالكيني كه عاقل و مآلانديش بودند كمتر به كشاورزان فشار وارد ميكردند و آنانكه حريص و نزديكبين بودند بر ميزان فشار و استثمار ميافزودند.
«براي ادامه زندگي كشاورزي، بيش از هرچيز امنيت و آسايش خيال ضرور است.
قبل از استقرار حكومت پهلوي، ايلات و عشاير و ديگر دستههاي يغماگر غالبا زندگي كشاورزان را از راه چپاولگري به باد ميدادند. آن نوع مشكلات در دوران قدرت رضا شاه از بين رفت، ولي عدهيي از كارمندان دولت و ژاندارمري، كه غالبا حقوق كافي نداشتند، گاهبيگاه مزاحم مردم ميشدند.
در جريان نظام وظيفه نيز، جوانان كشاورز غالبا با مشكلاتي روبرو ميشدند.» «2» به نظر دكتر لمتون، در دوران بعد از اسلام «ماليات زائد گرفتن و تمايل كارگزاران
______________________________
(1). همان، ص 40- 638 (به اختصار).
(2). همان، ص 665 به بعد (به اختصار).
ص: 178
حكومت به اخاذي و رشوهگيري توأم با مسأله ناامني، مهمترين علل انحطاط كشاورزي بود كه پس از تجزيه خلافت عباسي آشكار شد، و اين انحطاط غير از وقفههايي كه در آن روي داد، همچنان دوام يافته است. در گذشته، بار عمده ماليات بردوش دهقان بود. در دوره معاصر هر چند جهات و موجبات فرق كرده، اما هنوز حال به همان منوال است. زارع از طريق ماليات غيرمستقيم، مقدار معتنابهي از عوايد مملكت را تأمين ميكند و ... ثروتمندان بعناوين مختلف از دادن ماليات بر درآمد و ماليات بر مستغلات سرباز ميزنند.» «1»
براي آنكه وضع كشاورزان بهبود يابد، ناگزيريم با استفاده از تجارب فراوان ديگر ملل، در اين راه دشوار قدم گذاريم. تنها تأسيس شركتهاي تعاوني در روستاها و تقسيم املاك به بدبختيهاي گوناگون كشاورز، كه ميراث قرون و اعصار است، پايان نميدهد؛ براي توفيق در اين راه، بايد كوشيد سطح فهم و شعور كشاورزان را بالا برد و آنان را به مفهوم زندگي صحيح آشنا كرد. بايد به آنها وقتشناسي آموخت تا عمر خود را با پرگويي و سيگار و چپق كشيدن و نوشيدن دهها استكان چاي، بيهوده تلف نكنند. بايد آنها را متوجه امر تغذيه كرد تا همينكه در- آمد آنان فزوني گرفت، بقدر كافي بخورند تا نيروي كاركردن داشته باشند. به قول لمتون، «كشاورز ايراني در نتيجه قرنها ستمكشي و مبارزه با طبيعت هوسباز و نظام ناسازگار اجتماعي با تسليم و رضا خوگرفته و نيروي مقاومت و مبارزه را از كف داده است و چندان در فكر داشتن خوراك و پوشاك و مسكن كافي نيست. غالبا مازاد درآمد خود را به مصرف ضروريات زندگي نميرساند.» يعني در حاليكه خود و فرزندانش مريض هستند و پوشاك كافي ندارند، از بانك كشاورزي قرض ميكنند و به زيارت ميروند، سيگار ميكشند، عرق ميخورند و به مسائل اساسي زندگي و توسعه كشاورزي توجهي ندارند.
براي بهبود وضع اقتصادي كشاورزان، بايد به آنان راه و رسم زندگي را آموخت، برنامه خواب و خوراك و فعاليت شبانهروزي آنها را معين كرد، خطوط ارتباطي دهات را با شهرها بهتر و كاملتر نمود، و وسايل نقليه ارزان و سريع در اختيار آنان گذاشت تا بهتر بتوانند كالاهاي خود را به بازار عرضه كنند. علاوه براين، به كار بردن روشهاي جديد كشاورزي، ترويج محصولات جديد، اداره كردن امور مربوط به «آيش» زراعي به ترتيبي بهتر، دفع آفات نباتي، به كار بردن كود و رشوه بمقدار بيشتر، و استعمال افزار و ماشينآلات بهتر و كاملتر و بكار بردن بذر بهتر موجب افزايش توليد خواهد شد.
براي استفاده از كشاورزي مكانيزه بايد نخست سطح فهم و شعور كشاورزان را بالا برد تا بتدريج بتوانند ماشينهاي كشاورزي را بخوبي مورد استفاده قرار دهند، و نقايص فني آنها را رفع كنند و براي جزئي نقص فني دست از كار نكشند. در نتيجه به كارگرفتن وسايل فني، مقدار زيادي از وقت كشاورزان آزاد ميشود، بايد توجه كشاورزان را چنانكه گفتيم به بهداشت و مسأله تغذيه جلب نمود و كاري كرد كه آنان نيز از مواد پروتئيني و انواع ويتامينها استفاده كنند، و از اين راه به نيروي كار آنان افزوده شود؛ و آنها را وادار كرد كه در ساعات بيكاري، به راه-
______________________________
(1). همان، ص 680 (به بعد).
ص: 179
سازي، فعاليتهاي ساختماني، يا پارچهبافي و قاليبافي و جز اينها اشتغال ورزند تا به تنبلي و تنآسايي عادت نكنند.
لمتون در پيرامون صنعت پارچهبافي در دهات مينويسد:
«در پارهاي از نقاط، تا حدي براي تأمين پوشاك و مختصري به قصد فروش، پارچه كتان خشني ميبافند كه نوعي از آن موسوم به «كرباس» است و غالبا به مصرف تهيه شلوار و پيراهن دهقان ميرسد. در زمستان، نمدي، كه آن را به شكل نيمتنه بيقوارهاي «كپنگ» (به فتح اول و دوم و سوم) درميآورند، به لباس او علاوه ميگردد و يك كلاه نمدي هم، كه به شكل جمجمه است و در نواحي سردسير داراي گوشيهايي است كه ميتوان آن را پايين كشيد، بر سر ميگذارند.
زن دهقان دامن كرباس چينداري (يعني شليته) ميپوشد. بقيه پوشاك او عبارت است از البسهاي كه از پارچهها يا چيتهاي به رنگ روشن و باز دوخته شده، و زن دهقان آنها را از دكاندار ده يا پيلهور خريده است. تنبان سياهي كه برحسب عادت، زير دامن ميپوشند، معمولا عبارت است از دبيت سياه، و علاوه برآن، سربند يا چارقد بزرگي هم به سر ميبندند.» «1»
در دهات ايران، چنانكه ميدانيم، مردم از ديرباز از حداقل زندگي و امنيت اقتصادي و قضايي بينصيب بودهاند. «... در دههاي ايران، شدت سادگي حيات و محدودي حوايج و تنگي دايره دادوستد، امري واضح و بينياز از برهان است. حتي در گذشته، پول در اقتصاد روستايي راه نداشت، و كموبيش خانواده؛ كه واحد اساسي اقتصادي بود، خود توليد و خود مصرف ميكرد و نيازهاي قليل و كمتنوع خويش را از راه مبادله كالا يا خدمات برميآورد.
امروز هم گرچه در دههاي ايران فعاليت اقتصادي كموبيش به مسير تهيه پول افتاده است، و كشاورزان بيشتر به توليد محصولي رغبت دارند كه در شهرها قابل فروش باشد، و رفع احتياجات مصرفي خانه، ديگر تنها منظور نيست؛ اما باز مبادله نقدي و تجارت، گشايش چنداني ندارد، و پيلهور و حمامي و ميراب و جز ايشان در مقابل متاع يا خدمت خود، از دهقان گندم ميستانند يا كار قبول ميكنند.» «2»
وقتي كه وضع اقتصادي كشاورزان ايران را در طول تاريخ مورد مطالعه قرار ميدهيم، به اين نتيجه ميرسيم كه غير از محروميتها و مظالمي كه طبيعت و مأمورين دولت و فئودالها در حق آنان روا داشتهاند، يكي از علل فقر و فلاكت ايشان بيكاري و كمكاري مزمن و نبودن فعاليتهاي مثمر بوده است. در طول تاريخ، بخصوص از اواخر دوره صفويه به بعد، كمي درآمد سبب نقصان قوه خريد آنان گرديده است.
به اين ترتيب، براي توسعه اقتصادي در ايران بايد كوشيد تا كشاورزان، يعني 65 درصد از سكنه ايران امروز، در نتيجه فعاليتهاي سودبخش، قوه خريد بيشتري كسب كنند تا بتوانند از مصنوعات و ضروريات زندگي بهرهمند شوند. و طبيعي است وقتي كه اكثريت جمعيت ايران، از بركت توسعه اقتصادي و بالا رفتن سطح درآمد، توانستند ضروريات زندگي را
______________________________
(1). همان. ص 74- 673 (به تصرف).
(2). دكتر جمشيد بهنام/ دكتر شاپور راسخ، طرح مقدماتي جامعهشناسي ايران، ص 45 به بعد.
ص: 180
خريداري كنند، طبعا صنعت و كشاورزي در ايران ترقي خواهد كرد و درآمد ملي و سطح زندگي مردم بالا خواهد رفت.
اعمال روشهاي مترقي در آبياري و استفاده صحيح از سدهاي موجود، و جلوگيري از فرورفتن و تبخير آبها، ايجاد جنگلهاي مصنوعي، به منظور ممانعت از سايش خاك، اصلاح نژاد حيوانات، و ايجاد مراتع كافي براي تهيه علوفه و عليق چهارپايان از اقدامات مهم و ضروري است. مادام كه علوفه كافي براي تغذيه اغنام و احشام تأمين نشده است، اقدام به اصلاح نژاد و تكثير آنان سودمند نخواهد بود.
گلهداري
چنانكه گفتيم، پس از تخته قاپوكردن ايلات و عشاير، گلهداري، كه مهمترين فعاليت مثمر اقتصادي آنان بود، نقصان يافت. اكنون گلهداري بيشتر بوسيله كشاورزان و مالكين صورت ميگيرد. «اهميت نسبي گلهداري در اقتصاد محلي فرق ميكند، و بيشتر بستگي به آب و هواي نواحي مختلف دارد؛ چنانكه في المثل، در حواشي كوير مركزي، يعني در ناحيه يزد و قائنات، گلهداري تأثير مهمي در اقتصاد محلي ندارد. اما از سوي ديگر، در مغرب ايران، معيشت رعيت همانقدر كه به زراعت بستگي دارد به گلهداري نيز پيوسته است. گلهداري سه فايده عمده دارد:
اولا از اين راه تا حدي براي زمين كود فراهم ميشود؛ ثانيا محصولات حيواني، مانند كشك و روغن و پنير و غيره، از عوامل مهم غذايي زارع و خانوادهاش بهشمار ميرود و فروش مقدار زائد بر احتياج او، به ميزان عوايد چوپان و زارع ميافزايد؛ ثالثا در پارهاي از نقاط، از موي بز، پارچه، طناب چادر، و از پشم گوسفندها فرش ميبافند.
در سيستان، جماعتي از مردم منحصرا به كارهاي گلهداري سرگرمند و آنان را «گاوداران» خوانند ... در مورد گلههاي متعلق به مالكان، بايد دانست كه در غالب موارد، آنها را به چوپاني، مطابق قراردادي، اجاره ميدهند. و اين پيمان از بعضي جهات شبيه قرارداد مزارعه است كه براي زراعت زمين ميان مالك و زارع منعقد ميشود و محصولات حيواني گله، به نسبتهاي مختلف، بين طرفين تقسيم ميگردد ... در ايران كمتر جايي ميتوان يافت كه در آن زارع داراي بز و گوسفند نباشد. و در بعضي نقاط، محصول اين حيوانات تنها وسيله معيشت دهقانان را تشكيل ميدهد.» «1»
حيوانات اهلي و پرورش گوسفند
چند قرن پيش، تاورنيه، سياح و بازرگان فرانسوي، از انواع و اقسام حيوانات اهلي در ايران صحبت ميكند و مينويسد كه ايرانيان از فروش انواع شتر و اسب و قاطر مخصوصا گوسفند سود كلاني حاصل ميكنند به نظر او «پرورش گوسفند در ايران يك داستان حيرتانگيزي است. ديدن آنهمه گله، كه از آذربايجان و همدان و ارمنستان عليا و كردستان بهعمل ميآيد، كه تجار از اطراف براي خريد آنها ميآيند، واقعا حيرتانگيز است. گوسفندان ايران را تا اسلامبول وادرنه هم ميبرند. قسمت عمده گوسفندي كه در آناطولي و روماني به مصرف ميرسد، از ايران ميرود
______________________________
(1). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 609 به بعد (به اختصار).
ص: 181
و پول گزاف، در ازاي آن داخل مملكت ميشود ...» سپس از لطافت و تازگي گوشتهاي ايران تصوير يك چوپان، كار رضا عباسي از كتاب نقاشيهاي رضا عباسي تأليف زارد و ميتوخ (از كتاب شاه عباس نصر اللّه فلسفي)
سخن ميگويد: «گلهداري از اواخر عهد صفويه رو به انحطاط رفت، مظالم نادر و آشفتگيهايي كه از مرگ نادر تا استقرار مشروطيت در ايران روي داد، به كشاورزان و گلهداران ايران امكان نداد كه با خيال راحت در راه توسعه دامداري سعي و تلاش كنند.»
طرز زندگي در ده و روستا
«در دهات ايران، برحسب وضع طبيعي محل، ممكن است كشاورزان براي خود منازل و خانههاي پراكنده بسازند؛ مانند مناطق شمالي ايران، يعني گيلان و مازندران و آذربايجان شرقي، كه از بركت وجود باران و سيستم خردهمالكي، كشاورزان، هر ناحيه در نزديكي باغ و مزرعه خود، خانه و كاشانهاي ساختهاند. ولي در مناطق مركزي و جنوبي، كه آب كم است، هرجا حلقه چاهي، رودخانه يا قناتي پيدا شود، كشاورزان براي ادامه زندگي در اطراف آن مستقر ميشوند؛ مادام كه آب خشك نشده به زندگي توأم با محروميت خود در آن مناطق ادامه ميدهند.
در ايران، قسمت بالنسبه مهمي از جمعيت بصورت كوچنشين زندگي ميكنند. ايلات و عشاير تقريبا نيمي از سال را در سير و حركت و ييلاق به قشلاق و بعكس ميگذرانند، و نيم ديگر در دهاتي كه در مبدأ و منتهاي خط سير آنها قرار دارد رحل اقامت ميافكنند. وجود آب و مرتع عامل اساسي، در تعيين سكونتگاه ايشان است، و معيشت آنان، كه بيشتر بر دامپروري پايهگذاري شده است، بيآن، مقدور نميشود. ايلات و عشاير ايران علاوه بر پرورش اغنام و احشام، كه شغل عمده ايشان است، به كشاورزي و احيانا پيشه و كسب و صنعت دستي نيز ميپردازند.
و پيش از آنكه سردسير را ترك گويند و به گرمسير روي آورند، زمين را در پائيز با ابزار ساده و ابتدايي شخم ميزنند و بذر ميافشانند، و وقتي كه بهار ديگر به همان آبادي باز آمدند، كشت خود را مواظبت ميكنند و آب ميدهند و قبل از عزيمت، محصول را برميدارند.»
ص: 182
«از بررسي اجتماعي و اقتصادي ايتال كنسولت «1» در بلوچستان و سيستان و قسمتي از كرمان، برميآيد كه گذشته از شهرهاي بزرگ و كوچك، در آن ايالتها چهار نوع سكونتگاه بهچشم ميخورد. همين حكم را به پارهاي از ايالات ايران از جمله خوزستان ميتوان تعميم داد و در آنها نيز همين انواع را ميتوان يافت. نوع اول، «دهات كشاورزي پايدار» است كه قرارگاه اساسي انسانها در سراسر خاك ايران ميباشد و بيشتر ساكنان آنها به كشت و زرع اشتغال دارند و در آنها فعاليتهاي غير كشاورزي تقريبا ناچيز است؛ و خودبخود، كار كشاورزان كه هر يك قطعه كوچكي از زمين در اختيار دارند و در آن با ادوات كهن به كشتن سطحي قناعت ميكنند، مستلزم سكونت بصورت متراكم نيست. در «ده مجتمع» ميتوان آسانتر به كار كشت و حال مزارع مراقبت نمود و از خدمات اجتماعي، چون مدد ميرآبي كه آب از رودخانه دوردست ميآورد و يا پيلهوري كه قماش و قند و چاي براي فروش عرضه ميكند، بهره گرفت. علاوهبر اين، بستگي حيات و كشاورزي به آب چاه يا قناتي كه در مبدأ يا مركز ده قرار دارد تجمع روستا- نشينان را ايجاب ميكند، بيشبهه، در گذشته ناايمني سياسي و نظامي عامل مهمي در فراهم شدن و بصورت انبوه زيستن بوده؛ نشانه آن، دههاي قلعهاي است كه گذشته از ديوارهاي بلند، برجهايي نيز براي ديدهباني دارد، و غالبا بر بالاي دروازه ده، اتاقكي هست كه در آن، سابقا مالك يا مباشر او يا مأموري از آنان مراقب بودهاند. وقتي هم كه ضرورت دفاع از بين رفت، صورت مجتمع دهات باقي ماند و حتي در بسياري نقاط، برج و باروي دهها پايداري نمود، و اين بار، خشكي محيط طبيعي و شرايط خاص آن و نياز مردم به چاه يا قناتي كه هم آب مشروب و هم مايه كشت و زرع ايشان را در دسترس ميگذاشت تراكم ده را حفظ كرد.
چهره دروني اين دهها را بدين شرح ميتوان توصيف كرد: در مركز ده، مسجد و خانه كدخدا يا توانگرترين فرد ده يا مالك قرار دارد. از اين مركز، اشعه شكستهاي چون ريشههاي پريشان درخت بر اطراف جسته است، و خود اعوجاج اين كوچهها محافظي در برابر بادهاي تند صحرايي است. خانههاي خشتي و گلي روستاييان در اين كوچهها واقع است. هرچه به حدود ده نزديكتر ميشويم خانهها فقيرتر ميشود و از مصالحي ناپايدارتر ساخته شده است، و گويي مرحلهاي انتقالي و واسطهاي بين چادر چوپانان و خانه نسبتا خوب مركز ده را نشان ميدهد.
بر گرد ده، كه محل سكونت مردمان است، مزارع و باغها، و سپس زمينهاي باير و احيانا جنگل قرار گرفته است. چون زمينها بصورت آيش كشت ميشود و هر سال قطعه تازهاي تحت زراعت ميآيد، سكونت پراكنده، چنانكه در مزارع خردهمالكان اروپايي و امريكايي بهچشم ميرسد، در آنجا ميسور نيست.
نوع دوم سكونتگاهها، آنهاست كه شكل «واحه» دارد، و خود به دو صورت متراكم و متفرق ديده ميشود ... نوع سوم آباديها، مركب از خانههايي است كه تا حدي باهم فاصله دارد و با محل كشت مربوط است ... محققان ايتال كنسولت از نوع چهارمي هم ياد كردهاند كه اقامتگاه موقت ايلات نيمه كوچنشين، يعني اردوگاه، باشد. پارهاي از گروههاي خانهبدوش
______________________________
(1).Italconsult
ص: 183
جز به دامپروري نميپردازند، و از پي اغنام و احشام خود، در مسير معين حركت ميكنند؛ به اقتضاي فصل، از جايي به جاي ديگر در طلب آب و مرتع ميروند.
اما پارهاي ديگر، چنانكه پيش از اين اشاره شده است، معيشتي مختلط از پرورش حيوانات و كشت و زرع دارند، و حتي بعضي از آنها در حوالي دهات يا واحهها و مزارع منفرد مجزا سكني گزيدهاند، و افرادي از خود را به راهنمايي گلههاي خويش به سوي چراگاههاي بهتر ميگمارند. ايلات و عشاير، غالب اوقات را در چادرها بهسر ميبرند. چادرهاي آنان به اشكال مختلف است؛ بعضي مدور و با سقف گنبدي، و بعضي به شكل هرم، و پارهاي شبيه اتاقي با سقف مسطح يا نوكتيز است و پوشش آن، در نقاط و نزد طوايف مختلف، فرق ميكند. اثاث و توشه كوچنشينان در چند مفرش حملونقل ميشود، و اين مفرشها تنها مبل درون خيمه ايشان را تشكيل ميدهد.» «1»
... از آنچه گفتيم اين مطلب دستگير ميشود كه در ايران، عوامل طبيعي (آب و خاك) و اقتصادي (نوع مالكيت) و سياسي (امنيت) تأثير اساسي در تعيين نحوه سكونت داشته است. نوع سكونت پراكنده بيشتر در شمال ايران ديده ميشود، و در آنجا خانههاي روستاييان ميان مزارع متفرق است. در فلات مركزي و جنوب، سروكار بيشتر با نوع متمركز سكونت است، كه بعضي در دشت و دره و بعضي بالاي تپه و كوه يا در سراشيب آن قرار دارد، و بصورت خانههاي همطبقه يا پلكاني، درون قلعه يا بيرون ديوار پيرامون ديده ميشود.
درباره دهات قلعهاي، روزنفلد «2» مطالعه جالب توجهي كرده است (1951): ديوارهاي گلي بلند با برجهاي استوانهاي شكل در زوايا، دورادور ده كشيده شده و در بزرگي، كه محل نگهباني بالاي آن قرار دارد، تنها مدخل ده را تشكيل ميدهد. خانههاي گلي يك يا دوطبقه بر گرد فضاي باز وسط ده قرار دارد، و حيوانات را در اين حياط مركزي يا در طبقات اول ساختمانها جا ميدهند. ابعاد قلعه از نقطهاي به نقطه ديگر فرق ميكند؛ از دو تا صد خانواده را ممكن است يك قلعه دربرگيرد. دهات قلعهاي در فلات ايران، و خصوصا در خراسان، فراوان است. در سيستان، اصفهان، فارس، خوزستان، و شمال غربي كشور نيز بسيار به چشم ميخورد، و در افغانستان هم مكررا ملاحظه ميشود. در تركمنستان، ازبكستان، و ديگر نواحي آسياي مركزي هم اينگونه معماري روستايي رايج است؛ و بنابراين، ميتوان گفت كه قلعه يك شيوه معماري است كه ضرورتا ارتباطي با شرايط طبيعي يا ناايمني ندارد و عموميت آن، به صور مختلف، در سرزمينهاي متعدد، گواه اين مطلب است. در ازبكستان اين شيوه ساختمان، شاخص مزارع جدا افتاده است. در ولايت خانخيوه كه بازار دارد و تا حدي جنبه شهري حاصل كرده است به آن سياق بنا شده است. خلاصه آنكه، شكل قلعه، نوعي معماري است كه در موارد گوناگون به كار رفته و از اختصاصات كهنه تمدن ايراني در فلات آسياي مركزي و خاور نزديك است. سوابق آن را هرتسفلد «3» در عهد جديد، عصر حجر، در حدود تخت جمشيد، و تولستوف «4»
______________________________
(1). مقدمهيي بر جامعهشناسي ايران پيشين، ص 202- 201.
(2).A .Z .Rosenfeld
(3).Hertzfeld
(4).Tolstov
ص: 184
در خوارزم، در نيمه دوم هزاره قبل از ميلاد، بازيافته و نشان دادهاند. ده مستحكم يا قلعهوار به شكل مربع را در فرغانه در دوهزار و پانصد سال تا سههزار سال پيش سراغ ميتوان گرفت، و به روزگار هخامنشيان و هنگام جهانگشايي اسكندر مقدوني، نمونههاي آن را در ايران فراوان ميشد ديد. اين شيوه ساختماني را گروههايي مانند سغديان، به دوردست و منجمله آسياي مركزي و شرقي نقل كردهاند؛ و ساختمان خانههاي امروزي را در ايران كه حياطي دارد و در اتاقها به روي آن گشوده است و چهارسوي حياط را ديوارهاي بلند فرا گرفته، به نظر روزنفلد بايد يادآور و بازمانده آن طرز قديم معماري دانست.
دوام و بقاء اين شيوه ساختمان نه از جهت ارزش دفاعي آن است- چراكه غالبا ديوارهاي قلعه ايراني قطر مهمي ندارد و از مصالح مقاومي ساخته نشده است- بلكه از اين جهت است كه جزئي از هنر و فرهنگ ايران را تشكيل ميداده و در آغاز، به نظام خاص اجتماعي اين سرزمين، كه زندگي اشتراكي گروهي و شايد برپايه مادرسالاري مبتني بوده، ارتباط داشته است ...
كتاب تاتنشينهاي بلوك زهرا توصيف دقيق و روشني از خانههاي روستايي رايج در اين قسمت ايران داده است. «1»
خانه و كاشانه كشاورزان
از جزئيات مساكن كشاورزان در ايران بعد از اسلام اطلاع دقيقي نداريم. مشاهده وضع زندگي كنوني كشاورزان ايران، چنانكه در صفحات پيش ديديم، ميتواند كمابيش زندگي گذشته آنها را، كه اختلاف زيادي با وضع فعلي آنان ندارد، در نظر ما مجسم كند.
خانه و مسكن كشاورزان، برحسب آب و هوا و مناطقي كه در آن زيست ميكردند، فرق ميكرد؛ مثلا در منطقه خوزستان و بين النهرين، مسكن دهقانان عبارت بود از كلبههايي كه از ني ساخته بودند، در حاليكه در مناطق مركزي ايران، در خانههايي كه از سنگ و چوب ساخته بودند زندگي ميكردند. در تركستان، بيشتر مساكن كشاورزان از چوب بود.
نظر به فقدان امنيت، غالبا كشاورزان در آبادترين مناطق ده بطور دستهجمعي زندگي ميكردند، و در اطراف مساكن خود، ديوارهاي بلند سنگي ميساختند.
در خانههاي كشاورزان، طبقه زيرين مخصوص طويله و آغل چهارپايان بود و در طبقه بالا خانواده دهقانان و انبار علف و غلات قرار داشت. در مركز ده، چشمه آب يا آبانبار و تنور نانپزي، و تكيه و مسجد تعبيه شده بود. در محوطه ده، چندين دستگاه بافندگي وجود داشت كه زنان و مردان ده در ايام فراغت و در روزهايي كه هوا اجازه فعاليت در فضاي آزاد نميداد به كار ريسندگي و بافندگي ميپرداختند.
امروز نيز، اتاقهاي مسكوني كشاورزان غالبا كاهگلي و داراي طاقچههاي متعدد است؛ كف اتاق معمولا گلي و ناهموار و از زيلو يا حصير و يا فرشي، كه مصنوع خود آنهاست، پوشيده شده است.
______________________________
(1). دكتر جمشيد بهنام/ دكتر شاپور راسخ، «ده و روستانشيني در دنيا»، سخن، شماره نوروز 1340.
ص: 185
در طاقچهها و «رف» اتاق كشاورزان، چراغ و ظروف، و بهترين و نفيسترين چيزها را ميگذارند. كشاورزان تهيدست وضعي رقتبار داشتند و گاه بجاي ظروف گلي از ظروفي كه از تپاله گاو ساخته شده است براي ريختن نخود و لوبيا و غيره استفاده ميكردند. در فعاليتهاي كشاورزي و ساختماني، بيشتر كار دستهجمعي معمول است؛ به اين معني كه براي ساختن يك منزل يا اتاق، معمولا يك نفر بطور روزمزد يا مقاطعه مشغول كار ميشود و تمام افراد خانواده از طفل شش يا هفت ساله تا پيرمرد هفتاد ساله، در حدود قدرت خود، در آوردن آب، تهيه ملاط و كاهگل، و خشتزدن، و عملگي و غيره همكاري و فعاليت ميكنند.
در دهات دورافتاده اثري از شيشه، لولا، دستگيره و غيره نيست. درهاي اتاق بصورتي ابتدايي ساخته ميشود و روي پاشنه ميگردد و با كلون يا چفت بسته ميشود. هنگام زمستان كه در بسته ميشود، اتاق بكلي تاريك است.
شبها، پس از آنكه چهارپايان و كشاورزان از مزارع به محيط ده وارد ميشوند، در بزرگ ده بسته ميشود.
خارج از محيط ده، مزارع، چراگاهها، مراتع عمومي، باغهاي ميوه قرار دارد باغهاي ميوه معمولا بوسيله چينه يا ديوار سنگي محفوظ و مشخص ميشود.
هنگام برداشت محصول و انگورچيني، معمولا چندين تن از كشاورزان جوان بنوبت در خارج از محوطه ده به شبزندهداري و مراقبت ميپردازند تا به محصولاتي كه ممكن است مورد حمله روباه، شغال، يا دزدان قرار گيرد آسيبي نرسد.
در ممالك شرق نزديك، چهارپايان در فعاليتهاي اقتصادي نقش مهمي دارند، در آسياي مركزي، اسبها براي حملونقل و شخم زمين؛ در ايران مركزي، ارمنستان، و تركيه، از گاوميش و اسب و قاطر؛ و در عراق و خوزستان، بيشتر از گاوميش؛ و در هندوستان و ممالك عربي، از شتر براي فعاليتهاي اقتصادي و حملونقل استفاده و بهرهبرداري ميكنند.
بطور كلي، وضع عمومي كشاورزان در نقاط مختلف مملكت يكسان نيست. دهقانان مناطق جنوبي ايران بمراتب از كشاورزان حدود شمالي فقيرترند.
وضع دهات
سايكس در سال 1910 ميلادي، در وصف دهات ايران چنين مينويسد: «دهات ايران اغلب محصور در يك ديوار بلند گلي مي- باشد. در داخل داراي خانههاي كوچك و كثيف ميباشد. اين خانهها معمولا مساحت زيادي را اشغال ميكنند. ضمنا هر ده داراي يك عده باغات محصور بارور و خوشمنظر نيز ميباشد.
مركز و در واقع كلوب ده، حمام آن است ... قريهاي كه من وضع آن را مشاهده كردم، متعلق به يك تاجر بود. در آنجا سي و دو خانه مسقف از خشت خام در اطراف يك ميدان محصور بنا شده بود. حمام، مسجد، و كاروانسرايي وجود نداشت. مساحت آن معادل يك جريب بود ...
جمعيت ده از اين قرار بود. مردان و جوانان 20 نفر، زنها 15 نفر، اطفالي كه اغلب قادر به انجام كارهاي كشاورزي نبودند 15 نفر، جمع 50 نفر.
اغنام و احشام: الاغ 14 رأس، گاو نر و ماده 20 رأس، بز و گوسفند 150 رأس، مرغ خانگي 50 عدد.
ص: 186
مساحت مجموع زمينهاي داير 946 جريب. از اين مقدار مساحت 346 جريب از آب قنات مشروب ميشد و بقيه كشت ديم است. جنس خاك مرطوب و خوب است. در ده فقط يك قنات وجود داشت كه متعلق به مالك بود. تعمير قنات به ياري كشاورزان با مزد كمي صورت ميگيرد. هر دهقاني هر ده روز يك مرتبه شش يا هفت ساعت آب دارد.
زمينهاي ده به رسم اجاره، به هر گاوبند واگذار ميشود. مالك ده نمايندهاي در ده دارد، وظيفه او نظارت در پخش آب و جمعآوري مال الاجاره ارباب است، و معمولا كار يك ناظر و نماينده دارايي را دارد ... كليه مخارج كشت و تهيه بذر بر عهده رعيت است، آب را مالك ميدهد، و نصف محصول از زمينهاي مشروب و غيرمشروب سهم مالك است.
بهره مالكانه يا جنسي است و يا نقدي. بهره نقدي به نرخ بازار محاسبه و تعيين ميگردد.
اين ده رويهمرفته، ده نفر مستأجر يا گاوبند داشت. حد متوسط زميني كه آنها در دست داشتند، 94 جريب بود، و همگي داراي هشت جفت گاه ميباشند. محصول عمده آنها گندم، جو، دانههاي روغني، ترياك، يونجه است؛ پنبه، ارزن و شلغم محصول شتوي آنهاست.
مالك قريه مسؤول پرداخت ماليات دولت است. دهاقين غير از فروش بوته، پوست گوسفندان را نيز در شهرهاي مجاور ميفروشند، و در زمستان چند روباه به تله مياندازند و پوست هريك را به دو شلينگ به فروش ميرسانند. پشم هر گوسفند نيز به مبلغ دو شلينگ فروخته ميشود.
زنان قريه يك نوع البسه زبر و خشن و همچنين گوني ميبافتند، كه فقط براي مصرف خودشان كافي است.
... لباس دهقان خراساني از دهقان پنجابي بهتر و گرمتر است. با اينحال، عده اطفالي كه بواسطه نقصان لباس در هر دو كشور ميميرند خيلي زياد است.
دهاقين شلوار و پيراهنهاي پنبهاي ميپوشند. اين البسه از پارچههاي آبيرنگي است كه معمولا در خود ده ميبافند. دهقان ايراني يك لباده بلندي هم با آستين بلند روي لباسها دارد، كه آن تا زير زانوي او را فرا ميگيرد. اين لباس از جنس متقال است كه داخل آن را پنبهدوزي كردهاند. يك شال از چلوار سفيد اين روپوش آبي را نگاه ميدارد كه در آن نان و چيزهاي ديگر خود را ميبندد. علاوه براين، زارع ايراني يك جليقه كوتاه پشمي قهوهايرنگ نيز ميپوشد كه تا روي كمر را فرا ميگيرد. در زمستان يك ملبوس دراز پشمي كه تا زانو ميرسد نيز بر تن ميكنند. چوپانان و شتربانان و بعضي دهاقين در زمستان نمدي مي- پوشند كه خيلي گرم است و يك كلاه نمدي دارند كه تا جمجمه را ميپوشاند و لبه ندارد.
زارعين از كفش نيز استفاده ميكنند، و گاه مچپيچ ميبندند.
زن دهقان لباسي از همان جنس ولي معمولي با رنگهاي زيباتري ميپوشد. زن دهاتي معمولا يك شلوار گشاد تا زير زانو، يك پيراهن بلند، و يك ارخالق بلند بر تن ميكند. گاهي زنها چارقد بر سر ميكنند، و بعضي اوقات به دور چارقد يك دستمال ديگري محكم ميبندند.
بر روي آن يك چادر بلند، معمولي آبيرنگ و گاهي سفيد بر سر ميكنند.
مقدار غله خوراكي براي هر نفر در ماه بطور متوسط، پنجاه پوند (22 كيلوگرم)
ص: 187
است. گندم غذاي معمولي ايران است. جو و ديگر غلات در درجه دوم است. و فقط مواقعي استعمال ميشوند كه گندم كمياب باشد. نان را هفتهاي دومرتبه در تنور ميپزند. ايرانيها به ماست، پنير، تخممرغ، لبو، شلغم، پياز، سير و ساير سبزيجات عادت دارند. نان را معمولا با ماست و نعناع و ترخان ميخورند. زارع ايران بندرت چاي مينوشد. مصرف چاي همهروزه بتدريج زياد ميشود. فعلا دهاقين متمول آن را مصرف ميكنند. گوشت نيز از جمله تجملات است، ولي در زمستان گاهگاه مصرف ميشود. دهقان ايراني معمولا سهبار در روز غذا ميخورد؛ غذاي صبح سبك، ولي ظهر و شب غذاي كامل ميخورد. وي ميتواند سالي يك ليره ذخيره كند، ولي اگر مجرد باشد پسانداز او خيلي بيشتر ميشود.
بيشتر دهاقين ايران از زن و مرد دخانيات استعمال ميكنند. توتون را معمولا خودشان از زمينهاي متصرفي به عمل ميآورند.
زارع ايراني در زمستان كرسي ميگذارد، و با لحاف و منقل خود را گرم ميكند؛ و گاهي بر اثر دود زغال بعضي دهاقين خفه ميشوند.
خرج عروسي فرزند يك دهقان ايراني معمولا از اين قرار است:
البسه و زينتآلات: 15 تومان يا 3 ليره.
مخارج پذيرايي مهمانان: 20 تومان يا 4 ليره.
جمع كل: 35 تومان يا 7 ليره
والدين دختر مبلغ 4 تا 20 ليره، بعنوان شيربهاي دختر ميگيرند، و اين مبلغ معمولا صرف خريد لباس براي داماد و زينتآلات ميگردد ... رويهمرفته وضع زندگي، لباس و خوراك يك دهقان ايراني بويژه آنهايي كه در نواحي سردسير كشور زندگي ميكنند، از وضع طبقه دهقان پنجاب بهتر است.
عده زيادي از دهاقين خراسان در فصل زمستان، براي كار به تركستان روسيه مي- روند، و بدينترتيب، درآمدي براي خود تهيه ميكنند.» «1»
تأثير محيط طبيعي
شرايط طبيعي اقليمي نه فقط بر شكل ديهها بلكه بر نوع خانهها مؤثر است، و مواد ساختماني و شيوه معماري خانهها رابطه نزديكي با آن شرايط دارد. معمولا در شمال ايران، خانهها از چوب ساخته شده است و سقف آنها را از شالي (ساقههاي خشكيده برنج به هم كوفته) پوشاندهاند. خانه برپايههاي چوبي متكي است و بدينگونه از رطوبت زمين محفوظ ميماند. پارهاي بناها يك طبقه دارد و بعضي دو طبقه است و يا قسمتي از خانه شامل دو طبقه است. پلههاي چوبي، آيندگان و روندگان را به ايواني هدايت ميكند كه تالار ميخوانند. انبار مخصوص غلات و برنج نيز برپايههاي چوبي استوار شده و پايهها را بنوعي تراشيدهاند كه موش بر آن بلغزد و بالا نرود. در فلات مركزي، اكثر خانهها از خشت يا گل است و مواد ديگر در آن كمتر به كار رفته. بديهي است كه در مناطق كوهستاني،
______________________________
(1). ژنرال سرپرسي سايكس، تاريخ ايران، ترجمه فخر داعي گيلاني، ص 555 به بعد (به اختصار).
ص: 188
خانههاي سنگي بنا ميكنند. غالبا خانههاي ده، چه در درون حصار باشد و چه نباشد، برهم چسبيده است يا فاصله كوتاهي از هم دارد. اتاقها اكثرا پنجره ندارد و بدرستي تهويه نميشود. پشتبام گلي، يا ايوان چوبي و خشتي، در برابر اتاقها، براي بهار خواب و استراحت فصل تابستان اختصاص دارد. در خانههاي فلات مركزي، سقف اتاقها را از بيرون با تيرهاي چوبي كه، حصيري بر آن كشيده و به گل اندود كردهاند، پوشاندهاند، اما از درون، تيرها روباز است و ديده ميشود.
بامها هميشه هموار نيست؛ گاهي سقف مدور و به اصطلاح طاق ضربي دارد. اتاقها اكثر رو به آفتاب است و به قبله مينگرد و ايواني در مقابل آن گسترده شده است. «1»
بطور كلي «در مناطق سردسير، كوهستاني، اتاقها را چنان ميسازند كه بخوبي آفتابگير باشد و برعكس، در مناطق كوير، بادگيرهاي بلند، كه از دور به چشم رهگذران ميخورد، برپا ميدارند تا اتاقها، ايوانها، و آبانبارها را خنك كند.» «2»
وصفي از يك خانه روستايي
هانري رنه آلماني در كتاب خود مينويسد كه گاهي روستاييان ايران در خانه مستقل يا در قلعه زندگي ميكنند. «براي ساختن اين خانهها، گل و خشت خام به كار ميبرند. ديوارها عموما 5/ 2 متر ارتفاع و 75 الي 80 سانتيمتر ضخامت دارند. در نواحي جنوبي، سقف را هم با خشت خام ميزنند، و در جايي كه چوب زياد باشد آن را با تير ميپوشانند، و روي تير حصير مياندازند، و روي حصير هم شاخ و برگ خشكيده نباتات را ريخته و بعد با گل مخلوط با كاه روي آن را ميپوشانند. اتاقهاي دهاتيها بدون پنجره است و فقط يك در ورودي دارد و در سقف آنها روزني براي خروج دود قرار دارد.
در سواحل بحر خزر، يعني در گيلان و مازندران، غالبا خانهها را با چوب ميسازند و بام آنها را با سفال يا ساقه برنج ميپوشانند.
در قلعهها، اتاقها در اطراف محوطه ساخته ميشود و به ديوار قلعه تكيه دارد.
قلعهها در بزرگ محكمي دارند كه شبها آن را ميبندند تا از دستبرد سارقين محفوظ بمانند، و غالبا در چهارگوشه آنها برجهايي ميسازند تا در موقع هجوم، قبايل بتوانند از خود دفاع نمايند. تمام افراد خانواده دهقان در روي يك گليم ميخوابند و غالبا همه در زير يك لحاف پنبهاي بزرگ شب را بهسر ميبرند.» «3»
گوبينو درباره مساكن كشاورزان مينويسد: «خانههاي رعيتي در ايران برخلاف خانههاي رعيتي اروپا بدون مخارج زياد ساخته ميشود، زيرا ديوارها از گل است و چند تنه درخت تبريزي را هم روي سقف انداخته و بالايش را پوشال و گلاندود ميكند؛ بطوري كه در ظرف چند روز ساخته ميشود ... اثاثه آنها منحصر است به چند قطعه گليم و يكي دو صندوق چوبي و چندين ديگ و كوزه ...» «4»
______________________________
(1 و 2). مقدمهيي بر جامعهشناسي ايران، پيشين، ص 208 و 466.
(3). همان، ص 44- 143 (به تصرف).
(4). سه سال در ايران، ترجمه ذبيح اللّه منصوري، ص 48 (به اختصار).
ص: 189
مناطق مسكون و پرجمعيت ايران بيشتر در مناطقي است كه آب كافي وجود دارد.
مناطق شمالي ايران نسبتا پرآب است. «ارتفاع باران ساليانه در شمال غربي به ده اينچ (تقريبا 25 سانتيمتر) ميرسد و بتدريج كه به طرف جنوب شرقي ميرويم كمتر ميشود.» «1» مسأله آب از ديرباز در ايران مشكل بزرگي در راه پيشرفت كشاورزي به شمار رفته، و زراعت ديمي و زراعت با آب دستي، هر دو، بستگي به نزولات آسماني داشته است.
«در ده معمولا عدهاي از كشاورزان به فعاليتهاي گوناگون، براي ادامه زندگي، مي- پردازند. زمين مورد تصرف دهقان را معمولا برحسب «جفت» يا برحسب سهم آب مشخص ميكنند. مراد از جفت مقدار زميني است كه ميتوان با يك جفت گاو شخم زد. تقسيم ده به جفت، هم در زمينهاي اربابي و هم در زمينهايي كه بوسيله خردهمالكها اداره ميشود، معمول است. احتساب عده اراضي ده برحسب آب، در مناطقي معمول است كه كشت و زرع با بيل انجام ميشود. در اين موارد، آبي كه در دسترس همه است معمولا به عده مختلفي از حصههاي متساوي المده تقسيم و به زمين اختصاص داده ميشود.» «2» چون در ايران به اقتضاي رژيم ملوك الطوايفي، مردم عموما و كشاورزان خصوصا از نعمت آزادي و امنيت بيبهره بودند.
احتياطات معمولي ايجاب ميكرده است كه دهات واقع در دشت، يا داراي حصار باشد يا دستكم داراي يك ناحيه مركزي يا محوطه محصوري باشد كه بهنگام ضرورت، مردم با چهارپايان خود بدانجا پناه برند. مثلا بسياري از دهات واقع در دشتهاي شمالي اصفهان، مانند گز (جز)، حصار دارد، و راه ورود به ده از دروازههاي تنگ ميگذرد. «3»
«... در غالب نواحي در مزارع وابسته به دهات، مردم براي مصونماندن از تاختوتاز اشرار غالبا فقط داراي يك خانه روستايي محصور يا قلعه است كه محل زندگي روستاييان و چهارپايان است ... غالبا خانههاي ده (خواه حصار داشته باشد خواه نداشته باشد) به همديگر چسبيده است. قسمت مركزي ده را مسجد، و دكانهاي ده تشكيل ميدهد. دهات بزرگتر كاروانسرا هم دارد، ولي دهات كوچك فاقد مسجد و دكان است. ساكنان ده عبارتند از خردهمالكان، مستأجرين، كساني كه براساس مزارعه زراعت ميكنند، كارگران كشاورزي، خوشنشينها، صنعتگران- مانند نجار، آهنگر- و مقامات رسمي نظير كدخدا، و پيشهوران، دكاندارها و گاه عناصر روحاني ...» «4»
خانم لمتون خانههاي روستايي را چنين توصيف ميكند:
اين خانهها بيشتر عبارت است از ساختمانهاي يك طبقهاي كه از خشت ساخته ميشود. جنس خشت، بسته به نوع خاك، در هر محلي فرق ميكند، و در بسياري از جاها پس از برف زمستاني يا بارندگي، اين خانهها محتاج تعمير ميشود. در
______________________________
(1). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 32.
(2). همان، ص 36 به بعد (به تناوب و اختصار).
(3). همان، ص 44.
(4). همان، ص 46- 45 (به اختصار).
ص: 190
نقاطي كه تيرهاي چوبين به دست ميآيد بام خانهها را معمولا مسطح ميسازند و هنگام تابستان روي آنها ميخوابند. در ديگر نقاط، بام خانهها را از آجر و گنبدوار ميسازند. در اراضي پست مازندران و گيلان بامها را از چوب ميسازند و آنها را شيب ميدهند تا تاب بارانهاي سنگين را بياورد.
اتاقهاي خانههاي دهقاني معمولا تنگ و تاريك است و خوب تهويه نميشود. بيشتر اتاقها پنجره ندارد بيشك تا حدي بسبب آنكه ميخواهند اتاق در زمستان گرمتر و در تابستان خنكتر باشد تجهيز و تزيين اتاق با اسباب و اثاثه و حدود اين كار، بستگي به استطاعت نسبي دهقان دارد: آنانكه تهيدستترند اتاقشان از اسباب و اثاثه خالي است و شايد بتوان بوريا يا فرش يا نمدي درشت و خشن كه بر زمين گستردهاند و مقداري رختخواب در آن يافت. در خانههاي متعلق به روستاييان چيزدار زمين را فرش ميكنند و پردههايي را كه از نوع كتان ساخته شده است نيز از در ميآويزند. رختخواب عبارت است از لحاف و تشك و متكا يا نازبالش. هنگام روز اينها را جمع و لوله ميكنند و در كنار ديوارهاي اتاق ميگذارند تا كساني كه در اتاق مينشينند بجاي پشتي به آنها تكيه دهند.
البسه يا اشياء اضافي دهقان در صندوق يا جعبه نگهداري ميشود، بقيه اشياء ممكن است عبارت باشد از آينهاي كوچك و محتملا يك جلد قرآن كه در طاقچه ميگذارند. «1»
«در جلو منازل دهقانان داراتر حياط يا نوعي مهتابي وجود دارد. در حياط گاهي حوضي يا حتي آب جاري ديده ميشود كه ساكنان خانه ظروف خود و ساير چيزها را در آن ميشويند. در بعضي نواحي، در حياطها ممكن است درختاني يا باغچهاي يافت، اما اين از موارد استثنايي است و قاعده كلي بهشمار نميرود.
چهارپايان متعلق به خانواده دهقان نيز غالبا در محلي متصل به جايي كه اهل خانه در آن بهسر ميبرند نگهداري ميشوند. تا حدي به همين دليل و بيشتر بعلت عدم بهداشت، در تابستان، مگس فراوان است ... در پارهاي مناطق گرمسيري خانههاي دائمي ساخته شده است، و دهقانان در كلبههايي از ني و شاخههاي درخت ... يا در خانههايي كه ديوارهاي آن از خشت و بامهاي آن از ني و حصير پوشيده شده است بهسر ميبرند. مثلا در بلوچستان و سيستان، در كلبههاي حصيري يا چادر زندگي ميكنند ...» «2»
«در دهات سرد در زمستان، كرسي بعنوان وسيله توليد حرارت بهكار ميرود، و در مواقعي كه هوا خيلي سرد است مردم زير كرسي ميخوابند. پختوپز كشاورزان، در مناطقي كه به نفت دسترسي ندارند، در ظروف مسين و روي آتشي كه از زغال يا گوون يا هيزم يا سرگين حيوانات فراهم ميشود صورت ميگيرد. براي خوردوخوراك، بيشتر كاسههاي مسين بهكار ميرود، بندرت ظروف سفالين استعمال ميشود. غالبا كشاورزان در يك اتاق چندين كار انجام
______________________________
(1). همان، ص 669.
(2). همان، ص 671 به بعد (به اختصار).
ص: 191
ميدهند؛ يعني در آنجا مينشينند، ميخوابند، و پختوپز ميكنند. چاي را در سماورهاي برنجي يا حلبي تهيه ميكنند. كشاورزان فقير غالبا بدون چراغ هستند و آنانكه تمكني دارند از چراغ نفتي يا بادي استفاده ميكنند.
در سراسر كشور، غذاي اصلي دهقان نان است مگر در نواحي برنجزار مازندران كه خوراك زارع برنج، و در جاهايي كه نخلستان دارد، خرماست. در نقاط غلهخيز غله را بيشتر در محل آسيا ميكنند. مزد آسيا كردن معمولا جنسي است و عبارت است از 5 درصد محصول ...
در مناطق عشايري، زنان دامنهاي بسيار پرچين ميپوشند. پايافزار آنها گيوه و زمستانها كفش چوبي است، و در بلوچستان سندلي كه از الياف خرما ساخته ميشود به پا ميكنند. خدمات فرهنگي و بهداشت عمومي شامل حال همه نواحي روستانشين نيست. در مناطق دوردست، مردم به پزشك و دارو دسترسي ندارند. سابق براين، مالاريا و تراخم در مناطق شمالي، مركزي و جنوبي ايران بسيار بود.» «1»، ولي امروز دولت با اين دو بيماري بشدت مبارزه ميكند، سابقا از خوراك كشاورزان ايران در نقاط مختلف اجمالا سخن گفتيم اكنون طرز تغذيه آنان را در يك ناحيه مشخص بررسي ميكنيم:
خوراك كشاورزان بلوك زهرا
«بمذاق مردم شهري نبايد آبگوشت گاو خوراك لذيذي باشد، اما در محل (بلوك زهرا) آن را بيچاشني هم ميخورند. اگر قرار باشد قورمهاي براي زمستان درست كنند از آبي كه قورمه در آن نيمپز شده است خوراكي ميسازند ... آشهاي مختلف دارند: آش دوغ، آش جو، و آش بلغور. اشكنه را به همان طريق كه ميدانيد- منهاي سبزي خشك آن- ميخورند. پلو «پلاو» است و فقط شبهاي جشن و در مراسم عزا يا در ميهمانيها به آن ميتوان دسترسي يافت ... از مرغ و كباب و خورش فسنجان و ديگر خوراكهاي تفنني وقتي بچهها بوئي ميشنوند كه مهماني رسيده باشد، و يا كله گندهاي پا به ده گذارده باشد.
غير از گندم و جو، از ارزن هم نان ميبندند. ناني كه معمولا ميخوردند همان لواش است. شير را تا بتوانند پنير ميكنند براي زمستان و در «بستو» ميفشارند. بعد گوشهاي از انبار يا مطبخ يا زيرزمين را گود ميكنند و بستوها را وارونه چال ميكنند و رويشان خاك ميريزند، و هرچند روز يكبار همان گوشه را آب ميدهند. نوعي پنير خيكي ميشود، البته بسيار تندتر و گواراتر. و اگر نخواهند پنير درست كنند ناچار بايد ماست زد و از دوغ آن كره گرفت. دوغ و ماست را، اگر زياد باشد، در خيكي ميريزند كه از سقف آويخته است و دو نفري آن را مثل ننو تكان ميدهند. به قول خودشان «خيك مياندازند.» و اگر دوغ و ماست كم باشد در بستوهاي بزرگ ميريزند و كرهاش را ميگيرند. كره كه بهدست آمد، دوغش را ميگيرند و برگ گل در آن ريخته و نمكزده؛ بخصوص كه از گرماي بيابان رسيدهباشي و چشمت از دهانت تشنهتر باشد، و گمان نبري كه همه آبهاي عالم بتواند سيرابت كند. آنوقت، قدح دوغ را به دستت ميدهند ... خوراك بيابان، كمتر، چيزي غير از نان و پنير است؛ اگر باشد نوبر ميوهاي
______________________________
(1). همان، ص 74- 670 (به تناوب و اختصار).
ص: 192
وگرنه گردويي يا كشمشي قاتق آن است.
چايي را هميشه ميخورند؛ اينطور نيست كه مثلا با بساط صبحانه همراه باشد براي رفع خستگي در مزرعه و باغستان، دم قهوهخانه، وقتي مهمان برسد، و در مجالس، و هر جاي ديگر. چايي كمكم قوت غالب مردم اين مملكت شده است. نان و پنير و چايي غذاي دائمي است.) «1»
آغاز اصلاحات
اوايل قرن چهاردهم هجري قمري (نيمه دوم قرن نوزده ميلادي) در نتيجه خيانت و اسراف و تبذير درباريان، مظالم بيحدوحصر فرمانروايان، ضعف قواي نظامي، و شكست مكرر ايران از روسيه تزاري، مداخلات استعماري انگلستان و ديگر كشورهاي غربي، در ايران عامه مردم و مخصوصا روشنفكران دريافتند كه بدون تغييرات بنياني و تغيير رژيم حكومت، ممكن نيست قدمي در راه اصلاحات اجتماعي برداشت.
«كساني كه طالب اصلاحات بودند تحت تأثير «نهضت جوانان ترك» و «نهضت وحدت اسلام»، كه پيشواي آن سيد جمال الدين اسدآبادي (افغاني) بود، درآمده بودند.
همينكه شاه در صدد تهيه پول برآمد و شروع به اعطاي امتيازاتي به شركتهاي خارجي كرد- خاصه پس از اعطاي امتياز تنباكو در سال 308- 1307- مردم لب به شكوه گشودند و رفتهرفته طالب تغيير رژيم حكومت شدند تا در 1324 ه. ق. كار به انقلاب مشروطيت كشيد.
انقراض نهائي روش قديم زمينداري از خواص دوره قاجاريه است، و اعطاي مشروطيت را مي- توان علامت ظاهري انحلال راه و رسم كهن دانست. اما اين تغييرات بتدريج صورت گرفت و تحول وضع قديم به جديد، ناگهاني نبود. پيش از سال 1324، تزلزل دستگاه حكومت موجب تغييرات معتنابهي در راه و رسم زمينداري شده بود و حال آنكه در دوران پس از 1324 چيزي از روش قديم باقي نماند مگر پارهاي از يادگارهاي قرون وسطي كه يا همچنان دوام يافته و يا هرچند يكبار از نو ظاهر گشته است.» «2»
با اينكه از دوره ناصر الدين شاه زمزمه اصلاحات اجتماعي بهگوش ميرسيد، اكثر زمامداران و اصلاحطلبان معني اين كلمه و راه وصول به آن را نميدانستند. در اين دوره- چنانكه ميدانيم- ايران، همچنان، كشوري بود كاملا كشاورزي و تنها منبع ثروت آن زمين بود كه از آن با ابتداييترين وسايل و ظالمانهترين طرزي بهرهبرداري ميشد. تقويم ماليات نواحي مختلف روي اصول و ضوابط صحيحي انجام نميشد. از بعضي نقاط، زياد و از بعضي ديگر، كمتر از حد لازم ماليات ميگرفتند. زمينهاي دولتي و خالصه زياد بود و گاه دولت براي درمان درد بيپولي قسمتهايي از آن زمينها را ميفروخت و به اين ترتيب، املاك خالصه مبدل به املاك شخصي ميشد. و معمولا اشخاص بيش از دولت در راه عمران اراضي دلسوزي و علاقه به خرج ميدادند.
«در زمان ناصر الدين شاه، در اثر فروش زمينهاي خالصه، بسياري از آنها به فروش
______________________________
(1). جلال آل احمد، تاتنشينهاي بلوك زهرا، ص 62 به بعد (به اختصار).
(2). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 86- 285.
ص: 193
رفت. در آغاز حكومت ناصر الدين شاه، در اثر مساعي امير كبير، تخفيفي در ميزان مالياتها قائل شدند و از اخاذي مأمورين ديواني و اخذ سيورسات جلوگيري به عمل آمد؛ در نتيجه، وضع كشاورزي رو به بهبود نهاد و بسياري از زمينهاي باير آباد شد. پس از مرگ ميرزا تقي خان اميركبير (1268 ه. ق.) بار ديگر مأمورين اخاذي را ازسر گرفتند و پرداخت حقوق اين و آن به بعضي از دهات «اربابي» حواله گرديد. در نتيجه، تجديد عمران و آبادي كشور متوقف شد.
در اثر قحطي سال 88- 1286 ه. ق. بسياري از مالكان اصفهان ملك خود را رها كردند و بار ديگر اين املاك بصورت خالصه درآمد ... در اواخر سلطنت ناصر الدين شاه، بسياري از املاك خالصه حوالي اصفهان فروخته شد و هنگامي كه مظفر الدين شاه به تخت نشست تنها املاك خالصهاي كه در اصفهان باقي مانده بود عبارت بود از دهات مخروبه ... چون دربار محتاج پول بود مشاوران مظفر الدين شاه پيشنهاد كردند كه تمام زمينهاي حوالي اصفهان را خالصه اعلام كند و قصد او از اين كار فروش املاك مزبور باشد. براي اجراي آن نقشه، دفتر «رقبات نادري» را بيرون كشيدند و بسياري از زمينهاي اربابي را «خالصه» اعلام كردند و هرجومرج تازهاي به وجود آوردند ... ستك «1» كه كتاب خود را در سال 1882 م. (1300 ه. ق.) نوشته، ميگويد: «... ميل غالب، بر اين بود كه بر شماره املاك ديواني و خالصه بوسيله تصرف موقوفات و غصب زمين اين و آن و ضبط املاك اشخاص بلاوارث افزوده شود. علاوه براين، بعضي از اراضي را «قرق» يا شكارگاه سلطنتي اعلام كردند، و بسياري از دهات را مانند سابق به شكل تيول به متنفذين ميدادند ... علاوه براين، در زمان قاجاريه، مانند ادوار سابق، يك دسته مهم از زمينها عبارت بود از زمينهاي متعلق به ايلات و عشاير؛ و اگر نيمه دوم قرن نوزدهم را از حيث وسعت اين نوع اراضي يا از حيث طرز اداره نواحي ايلنشين با اوايل قرن نوزدهم بسنجيم اختلاف چنداني مشاهده نميكنيم.» «2»
«از نظر اداره امور محلي و اجراي عدالت در مملكت چندان اختلافي ميان اواخر و اوايل دوره قاجاريه وجود نداشت. در دهات متعلق به عمده مالكان تمام مرافعات مربوط به مردم ده را مالك رسيدگي ميكرد، و قدرت او از طريق «مباشر» يا كدخداي ده، اعمال ميشد.
همين قدرت را تيولدار در دهي كه تيول او بود داشت. در دهات خردهمالك، مردم، داوري خود را نزد كساني از روستاييان ميبردند كه آنان را بيطرف ميپنداشتند.
اگر دعاوي در محل حلوفصل نميشد، آنها را به نايب الحكومه يا حاكم ارجاع ميكردند ... اداره امور ماليات با «مستوفي» بود. در دفاتر مالياتي (جزو جمع) اسامي ايالات و ولايات و بلوكات و دهات هر ولايت را با مقدار ماليات هركدام ثبت ميكردند و هر تغييري كه در ميزان ماليات، روي ميداد در دفتر جزو جمع يادداشت ميكردند. مستوفي هر ولايت هر سال ميزان درآمدهاي مالياتي را برآورد ميكرد، كه آن را در دفتري موسوم به «دفتر دستور العمل» وارد ميكردند ... ماليات دهات را يك كاسه تعيين ميكردند، و اين مبلغ
______________________________
(1).Stack
(2). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 96- 289 (به تناوب و اختصار).
ص: 194
بوسيله مقامات محلي در ميان افراد روستايي تقسيم ميشد، و اين كار در دهات خردهمالك به دست ريشسفيدان صورت ميگرفت. اين نوع مالياتبندي دستهجمعي را «بنيچه» ميخواندند و مشتمل بود بر عده سربازان و خدمتگزاران دولت ( «نوكران دولتي») كه هر ناحيه ميبايست تدارك كند. تحصيل مالياتهاي گوناگون و امر سربازگيري و وصول مخارج سربازان غالبا وسيله ظلم و تعدي فراوان محصلان ماليات به مردم بود ... مأخذ ماليات در نواحي مختلف.
برحسب اوضاع و احوال محلي، فرق ميكرد ... گذشته از ماليات ارضي مستمر، مردم ناچار به پرداخت ماليات اتفاقي يا اعانه نيز بودند. ستك هنگامي كه در سراسر فارس سفر ميكرد، نوشته است كه مردم دارند باجي ميپردازند كه بمناسبت حمله كردها به آذربايجان وضع شده است و بعنوان ماليات سرانه وصول ميشود.» «1»
تلاشي كه از اواخر سلطنت ناصر الدين شاه در راه نظم و نسق مالياتي صورت گرفت به جايي نرسيد. «ميل حكومت براين بود كه تا ميتواند ماليات مستمر، و از همه مهمتر انواع و اقسام مالياتهاي زائد، از مردم بگيرد و كار را به جايي برساند كه سراسر قسمتهايي از مملكت پاك ويران شود.» «2»
تأثير انقلاب مشروطيت در وضع مالكيت و كشاورزي
«بموجب قانون اساسي، مالكيت فردي محترم است و ماده 15 متمم قانون اساسي مورخ 1325 ه. ق. صريحا ميگويد: «هيچ ملكي را از تصرف صاحب ملك نميتوان بيرون كرد مگر با مجوز شرعي، و آن نيز پس از تعيين و تأديه قيمت عادله است.» باز در ماده شانزدهم چنين آمده است: «ضبط املاك و اموال مردم بعنوان مجازات و سياست ممنوع است مگر به حكم قانون.» بتدريج، مجموعهاي از مقررات قانوني مربوط به املاك فراهم آمد و در فصول مربوط «به قانون مدني» تنظيم شد.
يكي از اقدامات مجلس شوراي ملي، كه در سال 1325 ه. ق. تازه افتتاح شده بود، تعيين كميسيوني براي مطالعه در مسأله اصلاحات اقتصادي بود كه ارتباط كامل با مسأله زمينداري و اداره كردن امور ماليات ارضي داشت. حاصل كار كميسيون، چهار قدم اصلاحي بزرگ بود كه تمام آنها در زمينداري و وظايف مختلفي كه برعهده زمينداران بود سخت مؤثر افتاد.
1. پس از مطالعه دقيق محاسبات مالياتي ولايات مختلف، كميسيون مزبور، يعني «انجمن ماليه»، قسمت اعظم و در بعضي موارد تمام مستمريها و امتيازاتي كه به عده كثيري از افراد، خاصه به افراد متشخص و شاهزادگان، مانند شعاع السلطنه، ظل السلطان، كامران ميرزا نايب السلطنه، سالار الدوله، و عضد الدوله داده ميشد، لغو كرد.
2. انجمن، مبالغي را كه حكام محلي علاوه بر ماليات مستمر، براي مصارف خود و دستگاه حكومتي خود وصول ميكردند، بر اصل ماليات مستمر افزود، و براي مخارج اداري شهرستانها مقرراتي وضع كرد. مثلا ماليات كرمان قبلا در حدود 54 هزار تومان بود ولي مبلغي كه عملا وصول ميكردند بالغ بر 170 هزار تومان ميشد، و ماليات بلوچستان كه قبلا
______________________________
(1). همان، ص 12- 307 (به تناوب و اختصار).
(2). همان، ص 317.
ص: 195
هجدههزار تومان بود هنگام وصول به چهل هزار تومان ميرسيد.
3. روش تيولداري لغو شد.
4. «تسعير» منسوخ شد. نرخهاي موجود از قديم الايام باقي مانده بود و با وجود افزايش قيمت غلات، اشخاص به نفع خود، غلات را از قرار نرخ قديم ميفروختند. با منسوخ شدن اين راه و رسم، عوايد ملي به مقدار فراواني افزايش يافت. در مورد املاك خالصه مسائل مخصوص ديگري به وجود آمد.
از اين اقدامات چهارگانه لغو تيولداري بيش از همه جالب توجه بود. اين كار نشانه پايان دوران قرون وسطايي است.» «1»
با استقرار مشروطيت، بسياري از مقررات و سنن ظالمانه دوران قديم از بين رفت، ولي چون در ايران اين نهضت ريشه عميق اجتماعي نداشت پس از مشروطيت، باز بسياري از مرتجعين و فئودالها در لباس مشروطهخواهي در دستگاه حكومتي راه يافتند، و از سير دموكراسي و آزادي به نفع اكثريت، جلوگيري كردند. رسم تيولداري ملغي شد ولي باز مالكين بزرگ به كمك مأمورين فاسد و رشوهخوار دولت، به آزار و اذيت كشاورزان و استثمار آنان پرداختند.
چنانكه ضمن مطالعه در «ديوان استيفاء» يا وزارت دارايي در ايران خواهيم ديد، با آمدن «شوستر» قدمهايي در راه بهبود نظام مالي كشور برداشته شد، ولي همين اقدامات سطحي مورد مخالفت دول استعماري مخصوصا روسيه تزاري قرار گرفت. لذا او را مجبور به ترك ايران كردند. پس از جنگ اول جهاني، سلسله پهلوي روي كار آمد. يكي از اقدامات اساسي رضا شاه ايجاد تمركز و پاياندادن به قدرت سياسي و نظامي عشاير و ايلات و فئودالهاي بزرگ بود. در نتيجه يك رشته مبارزات و عمليات جنگي، جريان خراسان و قيام جنگليها و ياغيگري كردهاي تابع سيمكو (سيميتقو) و شاهسونها و لرها و شيخ خزعل و ديگران پايان يافت، و با ايجاد مركزيت و امنيت، زمينه اصلاحات اجتماعي و اقتصادي بيشازپيش فراهم گرديد.
وضع يك خانواده روستايي
هانري رنه دالماني، كه در عهد مظفر الدين شاه از ايران ديدن كرده است، ضمن توصيف زندگي داخلي ايرانيان، نخست از افراد يك خانواده روستايي سخن ميگويد و مينويسد:
«... مثلا تمام افراد خانواده از پدر و مادر گرفته تا پسران و دختران، كه گاهي هم پسران متأهل و دختران شوهر رفته به آنها ملحق ميشوند، مجموعا در يك اتاق زندگي ميكنند در ميان اين جمعيت، كودكان نوزاد عريان نيز ديده ميشوند كه وسايل بهداشت ابتدايي هم براي آنان فراهم نشده است. اين موجودات كوچك از كودكي رنج ميكشند و مبتلا به چشمدرد و امراض ديگر ميگردند، و چون والدين آنها معتقد به قضا و قدر و نصيب و قسمت هستند در صدد معالجه آنها برنميآيند و ميگويند ... سرنوشت كسي را نميتوان تغيير داد ... علاقه و محبت پدر و مادر ايراني به فرزندش، كمتر در كشورهاي اروپايي ديده ميشود ... لباس مردان و زنان معمولا از پارچههاي پنبهاي درست ميشود كه غالبا رنگ آبي
______________________________
(1). همان، ص 32- 331 (با اندكي تصرف).
ص: 196
تيرهاي دارد و اغلب كوتاه است و از زانو به پايين نميآيد، و ساق پا را نميپوشاند. مردان روستايي كلاههايي به سر ميگذارند كه در هر ناحيه شكل آنها متفاوت است، و زنان سرهاي خود را با پارچهاي ميپوشانند و يا چارقدي به سر مياندازند و غالبا چادرهاي شطرنجي سفيد و آبي دارند كه از بافتههاي دست خود آنهاست.
غذاي روستاييان مركب از حبوبات و لبنيات است. غالبا نان و دوغ و نباتات صحرايي ميخورند، و در موقع غذاخوردن، استعمال قاشق در كار نيست مگر وقتي كه آش گرمي بخورند.
در اين موقع هم هر دو نفر يك قاشق چوبي دارند كه بنوبت آن را بهكار ميبرند.
در دهكدهها، نان را زنها ميپزند. طرز تهيه نان در همهجا يكسان نيست، در برخي جاها خمير را با دست اندكي پهن كرده و به بدنه تنور ميزنند تا پخته شود. در جاهاي ديگر، خمير را با نورد نازك كرده به تنور ميبرند. اين نوع نان كه آن را «لواش» ميگويند، مخصوصا وقتي كه تازه باشد بسيار مطبوع است.
زنان روستايي پس از فراغت از كارهاي خانهداري مشغول بافتن پارچههاي پنبهاي يا فرش ميشوند.
در دهكدهها، سادات و ملاها به امور مذهبي رسيدگي مينمايند و به تعليم و تربيت اطفال ميپردازند و در عوض، در موقع برداشت محصول، به ميزان معيني گندم و جو و غيره از روستاييان ميگيرند. بعلاوه، سادات حق مطالبه خمس هم دارند و گاهي چيزي به اين عنوان به آنها داده ميشود.» «1»
وضع دهات
صورت و شكل آباديها در ايران، تحت تأثير وضع اقليمي و اجتماعي است. اغلب دهكدهها توسط قنات، آبياري ميشوند، و يا در كنار رودها و چشمهها قرار دارند. كمآبي ايجاب ميكند كه گاهي بعضي از قسمتهايي از مساكن، مانند طويله، آشپزخانه و مراكز ذخيره آب، مورد استفاده عموم باشد. چنين دهاتي اغلب قلعه دارد، مردم آن دور خانهها ديوار كشيدهاند تا از دستبرد چادرنشينان در امان باشند، و شبها چهارپايان را به درون قلعه ميبرند. مزارع در خارج قلعه قرار دارد. خانهها از گل ساخته شده و سقف آنها گنبدي است؛ و گنبدي بودن خانهها ... بعلت كميابي سنگ و چوب در بيابانهاي فلات ايران ميباشد. مساكن واقع در دهات حاشيه كوير، در فلات ايران اغلب داراي بادگير ميباشد ... «2»
بنابر آمار 1345، جمع دهات و آباديهاي كشور به حدود 67 هزار بالغ ميگردد.
توزيع جمعيت در اين دهكدهها به اين قرار است: حدود 73% دهات ايران، يعني 991، 48 دهكده، جمعيتي تا 250 نفر دارند و مجموع جمعيت آنها به 865، 079، 4 نفر بالغ ميگردد، و حدود 15% دهكدهها، يعني 140، 10 دهكده بين 251 نفر تا 500 نفر جمعيت دارد كه مجموع جمعيت آنها بالغ بر
______________________________
(1). سفرنامه از خراسان تا بختياري، پيشين، ص 26- 225 (به اختصار).
(2). جامعهشناسي روستاي ايران از آقاي خسرو خسروي ص 5 به بعد (سرآغاز).
ص: 197
158، 588، 3 نفر ميشود. و جمعيت حدود 7% دهكدهها، يعني 170، 5 دهكده، بين 501 تا هزار نفر است كه مجموع جمعيت آنها به 320، 561، 3 نفر بالغ ميشود. و جمعيت حدود 2% دهكدهها، يعني 862، 1 دهكده بين 001، 1 تا 000، 2 نفر است كه مجموع جمعيت آنها به 150، 511، 2 نفر ميرسد. و حدود 1%، يعني 593 دهكده، بين 001، 2 تا 000، 5 جمعيت دارند كه مجموع جمعيت آنها به 290، 708، 1 نفر ميرسد ... «1»
برطبق سرشماري 1345، در حدود 69% از جمعيت روستايي كشور به كارهاي كشاورزي، و حدود 19% به مشاغل صنعتي، و حدود ده درصد به مشاغل خدمات اشتغال دارند. درصد مشاغل غيرمشخص، حدود يك درصد ميباشد. برطبق سرشماري 1335، در حدود 75% از جمعيت روستايي به كشاورزي و حدود 12 در صد به مشاغل صنعتي، و حدود 9 درصد به مشاغل خدمات اشتغال داشتهاند، و در صد مشاغل غيرمشخص، حدود دو درصد بوده است. مقايسه دو سرشماري نشان ميدهد كه در فاصله ده سال، در جامعه روستايي ايران مشاغل كشاورزي كاهش يافته و به مشاغل صنعتي افزوده شده است